تناقضات در گفتار حامیان احمدی نژاد

در این مطلب به برسی تناقضات سخنان حامیان احمدی نژاد می پردازیم.



۱.آشوبگر حیا کن        دانشگاهو رها کن

اولین اشتباهی که در این شعار وجود دارد این است که موج سبزی ها که اصلا آشوب گر نیستن بلکه اونا فقط معترض هستند و معترض بودن به سر تا پای نظام از رهبری و شورای نگهبان و دولت گرفته تا معتمدین محل که آشوب اسمش نیست بعدشم شکستن شیشه در راستای اشتغال زایی و کمک به بازیافت می باشد و آتش زدن زباله ها هم به خاطر حفاظت از محیط زیسته.

آشوبگر اون کسیه که مثلا وقتی تو دادگاه حکم بر علیه اون صادر می شه آشوب می کنه و تقاضای رسیدگی مجدد می کنه بعدشم اگه حکم تغییر نکرد حکم رو قبول می کنه.

اون کسی که قصد بر اندازی داره که اسمش آشوبگر نیست بنده خدا فقط معترضه.

تناقض بزرگ دیگری که در این شعار وجود دارد این است که آشوبگر اگه حیا داشت که دیگه آشوب نمی کرد و اونوقت اصلا دیگه آشوبگر نبود. اصلا این شعار علاوه بر این که دروغگویی طرفداران احمدی نژاد رو نشون می ده احساسات آشوبگران عزیز رو هم جریحه دار می کنه چرا که درخواست حیا از آشوبگران عزیز توهین به اونا محسوب میشه و خلاف حقوق بشره.



۲.پرونده ها رو میزه            هی می گه چیزه چیزه

این هم یکی دیگه از دروغهای حامیان رئیس جمهوره که می گن تو مناظره، چون که احمدی نژاد پرونده هارو رو میز گذاشته مهندس  هی می گفته چیز بلاخره شوخی که نیست کسی که کاندید ریاست جمهوری یک کشور می شه تو مناظره باید خیلی قوی باشه و بتونه از کشورش دفاع کنه اونم کی! مهندس، مگه شوخیه به هر کسی که مهندس نمی گن من خودم قراره مهندس بشم می دونم چه قدر کلاس داره.

عمرا اگه مهندس تو مناظره به پرونده ها گفته باشه چیز بلاخره همه می دونن چیز یعنی پنیر بعد مهندس به پرونده بگه چیز من که چشم بسته می گم دروغه حالا اگه یکی مثل احمدی نژاد سیبزمینی پخش کرده بود می گفتیم پرونده سیبزمینی هاشو بهش نشون دادن ترسیده ولی مهندس کجا، پارتی و رانت کجا استغفر الله این یکی دیگه عمرا آخه بی انصافی هم حدی داره مهندس موسوی! پرونده!

مثل اینکه یادتون رفته مهندس کیه ؟

_نخست وزیر امام که تا آخرین لحظه پشت امام بود.

_کسی که به مراجع عظام ارادت دو طرفه داره(آیات عظام منتظری و صانعی*)

_کسی که اونقدر به اخلاق اسلامی پایبند بوده که BBC  هم شرمنده شده و ازش حمایت می کنه.



من که می گم عمرا !


پاورقی:

راستی پس فردا امتحان ترمودینامیک دارم!!

ما بیشماریم!!

 

 

ما بیشماریم!! 

 

 

 

 

 

 



رابینسون کروزویه هم قربانی بسیج شد!!

اعترافات جدید نویسنده داستان رابینسون کروزویه



اعترافات جدید نوسینده داستان رابینسون کروزویه غوغای جدیدی را در اهالی داستان به پا کرده است.

این نویسنده شهیر اعلام کرده که این داستان در واقع زندگینامه خود اوست که به علت خفقان موجود در جامعه آن را به صورت تمثیلی بیان کرده است.

همچنین او افشا کرد:

رابینسون خود او بوده و جزیره متروک همان بازداشتگاه می باشد .

او ابتدا توسط افرادی که با لباس خودشان (شخصی) به او حمله کرده بودند دستگیر شده و سپس به بازداشتگاه منتقل شده است.

وی اعلام کرد که منظورش از آدم خوارها همان بسیجیانی بوده که می خواستند شکنجه اش کنند و ((جمعه)) نیز یکی از فعالان سبز اموی بوده که هم اکنون در فیس بوک عضو است.





وی همچنین اعلام کرد که از این به بعد قصد دارد تا با پیروی از رهبر آزادگان جهان یعنی مهندس موسوی و رهبر آزادگان ایران مسعود رجوی به مبارزه با دولت فاشیست و سیبزمینی پخش کن بپردازد.

همچنین همسر وی اعلام کرد که من همیشه استاد مسلم قرآن پژوهی یعنی زهرا رهنورد و همچنین مریم رجوی را سرلوحه کار خویش قرار داده ام.


جنایت در دانشگاه!!

انا لله و انا الیه راجعون

دیروز فهمیدم قراره پست قبلیم تو نشریه آیینه که مال بر و بچه های بسیج مهندسی فردوسیه چاپ بشه.
دیگه کارم تمومه احساس می کنم خیلی شما رو دوست دارم حیف شد تازه داشت از درسای مکانیک خوشم میومد جوان نا کام شدم.
اگه مطلبمو دوستان سبز اموی ببینن کارم تمومه...
از هفته بعد باید سیبیل بزارم و کچل کنم.
تازه این اولشه بعد از اینکه به دیار فانی (آقای کروبی خوب می دونه انجا کجاست) فرستادنم ازم با دسبند سبز عکس می گیرن بعد می گن توسط کسایی که لباس شخصی داشتن دستگیر شدم و تو بازداشتگاه کشته شدم بعدشم تو قبرای دسته جمعی دفنم کردن. 
باز خوبه عکسم میره تو فیس بوک معروف می شم
خدا رو چه دیدی مهندس مو سوی و آقای کروبی هم شاید اومدن مجلس ختمم.

شعار شناسی یا مهندسی شعار

در این مطلب سعی شده تا معانی شعار های استفاده شده در جریانات اخیر را بررسی کرده و به تحلیل آنها بپردازیم. 

   

 

                                                      

Go to fullsize image

 

 

۱. سیبزمینی پیش کشتون              ما رای نمیدیم بهتون 

این شعار از سوی طرفداران موج سبز بیان می شد. 

در حقیقت این افراد اعتراض قانونی خودشون رو بیان می کردن که چرا دولت سیبزمینی ها رو به ما نداده پس حالا که به ما نداده به یکی دیگه داده پس تقلب شده. در حقیقت این افراد معتقد بودند که در ایران عده کثیری وجود دارند که در ازای دریافت سیبزمینی رای خودشون رو می فروشند.  

Go to fullsize image

 البته رای دادن مردم به دامادشون هم بر اساس همین نظریه پایه گذاری شده. 

طرفداران احمدی نژاد هم که البته خیلی کم اند و تعدادشون با سیبزمینی های پخش شده توسط دولت برابری می کنه (البته به من و دوستامو بقیه طرفدارای احمدی نژاد که من می شناسم سیبزمینی نرسید) در جواب این شعار اینطور پاسخ می دادند که: 

 

سیبزمینی که بد نیست           موسوی حرف بلد نیست 

 

  

 

۲.اگه تقلب بشه               ایران قیامت میشه 

معنای این شعار کاملا واضح می باشد یعنی یا موسوی باید رای بیاره یا اگه رای نیاره یعنی تقلب شده و ما حسابی شاکی می شیم و رایمون رو پس می گیریم و آشوب می کنیم. 

 

 

۳.با موسوی         بی روسری  

 

Go to fullsize image

افرادی که این شعار رو می دادن از جمله محترم ترین وبا فرهنگ ترین طرفداران بی شمار موسوی بودند چرا که دلیل واقعی رای دادنشون به کاندیدای منتخبشون رو صادقانه بیان می کردن و از کارهای غیر اخلاقی مثل دروغ گفتن و چسباندن موسوی به امام و رهبری اجتناب می کردند و چون حرفشون  صادقانه و در کمال آزادی بود و حرفی که از دل برخیزد لاجرم بر دل نشیند به دل ما هم نشست و من و دوستام کلی حسرت خوردیم که کاش به موسوی رای داده بودیم حالا ما می تونستیم رای خودمون رو عوض کنیم ولی اون بیچاره هایی که سیبزمینی گیر (یه چیزی تو مایه های نمک گیر) احمدی نژاد شده بودن چی بلاخره هیچ آدم عاقلی نمیاد سیبزمینی رو ول کنه بجاش هولو بگیره. 

 

  

۴.دانشجو می میرد                سازش نمی پذیرد 

این شعار از جمله چرت ترین و مزخرف ترین شعار ها می باشد و فقط برای اینه که یه چیزی گفته باشی و گرنه آدم باید وقتی حرف حق رو شنید تسلیم بشه و سازش کنه.  

 

 

 

۵.نصر من الله و فتح قریب             وای بر این دولت مردم فریب  

 

Go to fullsize image

این شعار توسط برادران قرآن پژوه بر علیه دولت فاشیست بیان می شد. 

به گزارش منابع موثق این برادران قرآن پژوه با پیروی از قرآن پژوه اعظم و استاد دانشگاه خانم زهرا رهنورد و با در دست داشتن هلو (یا شایدم پا به پای هلوها) در خیابان ها حرکت کرده و این شعار را می دادند. 

قابل ذکر است این برادران قرآن پژوه توسط عده ای که لباس شخصی به تن داشتند کشته شدند. 

  

 

 

۶.نترسین نترسین                  ما همه با هم هستیم 

این شعار که در جشنواره شعر و ادب و در قسمت قافیه مقام ((خدای قافیه)) را به خود اختصاص داد نشانگر شجاعت و دلیری موج سبز می باشد که از هیچی نمی ترسند و با این شعار اینو مدام گوشزد می کنند که علت ماسک هایی که به صورتشون می زنند ترس نیست بلکه آنفولانزای خوکی می باشد. 

 

  

 ۷.هر کی که کم میاره                   ناموس وسط میاره

این شعار در اعتراض به این بود که احمدی نژاد عکس پرسنلی و سیاه و سفید همسر مهندس موسوی رو از دور به دوربین نشون داده بود و این حرکت ناجوان مردانه رگ غیرت مهندس  رو به جوش آورده بود. 

حالا درسته که مهندس همسرشو می بره تو ورزشگاه و برای همه دس تکون می دن و همه به خانمش گل می دن یا ستادشون تصمیم میگیره با نام ستاد احمدی نژاد عکسای بی حجاب خانم رهنوردو منتشر کنه ولی اینا دلیل نمیشه که احمدی نژاد این کارو بکنه. 

 

 

 

درددلی با برادر بزرگم علی‌رضا قزوه


در هندوستان جهان
که برخی گاوها را می‌پرستند
و برخی آلت دیگران را
همچون آدم در سراندیب
غریب! د
ما غریبیم، غریب، برادرم قزوه! د
غریب چون شمشیری در نیزار
چون سید حسن نصرالله در محاصره شیوخ عرب
چون شعر تو در تارهای عنکبوت وب
و در گوگل فارسی
که بیشترین جست‌وجویش س/ک.س است
ما غریبیم و از غریبان می‌ترسند
گفته بودم می‌ترسند
با یک بغل ریش از آمریکا می‌ترسند
اما در سمیناهارهایشان، بی‌باکانه آتش می‌خورند
آتشی که دودش هم به چشم ما می‌رود
هم چشم خودشان را تار می‌کند
می‌ترسند که برخلاف روزنامه‌ها حرف بزنند
برخلاف گوینده‌های بی‌بی‌سی‌فارسی
می‌ترسند ویزای شینگن‌شان باطل شود
می‌ترسند که برخلاف شکم ها حرف بزنند
از بوق‌ها می‌ترسند
عمر و عاص‌ها بی‌وقفه بر طبل شکم می‌کوبند
و نگهبانان دجله، صفین را از یاد برده‌اند
و به صفوف سکوت می‌گریزند
می‌ترسم حسین باز تشنه بماند
برادرم قزوه! د
سکوت تخم همان افعی است
که در صحرای کربلا
به روایتی سی‌هزار جوجه اش هلهله می کردند
قطار اندیمشک در متروی تهران گریه می‌کند
اسبی با یال‌های خونین در فرهنگسرای بهمن می‌دود
صدای "هل من ناصر " از همه شبکه ها پخش می شود
و پسران نوح‌ها بر قله‌ها غرق می‌شوند
در اوج! بر قله‌ها! د
پدرم اما در پایین شهر مثل همیشه سبز است
سبز در هفتادوپنج سالگی
هنوز هر بار که انتخابات می‌شود
با همان لباس سبز کارگری
ساعتی از شهرداری اجازه می‌گیرد
تا برود به حضرت علی رای بدهد
پدرم سواد ندارد
تلویزیون هم هیچ‌وقت شعر تو را برایش نخوانده است:
مولا ویلا نداشت(!...) دد
پدرم سواد ندارد اما می‌داند
آن‌که غربال به دست دارد
همان است که خرمن می‌کوفت
و کاه‌ها را با گندم‌ها می‌آمیخت
برادرم! د
برادرم! د
برادرم قزوه! د
جوان‌هایی که دوستشان داشتیم
پیرمردهای خوبی از کار در نیامدند
سر پیری نشستند و با VOA معرکه گرفتند
سر پیری دندان‌‌های مصنوعی تیزی
از انگلیس در دهانشان سبز شد
و جگر ما را جویدند
جگر مرا و جگر تو را
جگر پدرم را، جگر عمویم را
عمویم هم سبز است
و هر صبح
به شوق دیدن اهتزاز پرچم‌های قبرهای پسرانش بیدار می‌شود

خاله‌ام هم سبز است
هر شب روی پشت بام خانه‌اش
تا صبح به تپة تاریک قبرستان نگاه می‌کند
تا چراغی را ببیند که بر مزار فرزندانش سبز می‌سوزد
پسردایی ام
محمدعلی بردبار هم چوپان سبزی بود
که زیر دندانش مانده بود
مزه برف کوه های تربت جام
حتی آن وقت که کاسه سرش
سالها در خوزستان داغ، خاک خورده بود

تو از قدیم سبز بودی برادرم قزوه! د
از "مولا ویلا نداشت " د
از "شب است و سکوت است و ماه است و من " د
از "کیسه می دوزند با نام شما شیادها " د
از "مردان بلدرچین " د
از قدیم! د
آفتاب‌پرست‌ها رنگ مشخصی ندارند
اما شما از مزار سلمان که باز می‌گشتید
سبز بودید
تو سبز بودی، سید حسن سبز بود
قیصر سبز بود
من در مزرعه‌های سبز عرق ریختم
با پرچم‌های سبز گریستم
و لباس سبز پسرعموهایم را برای کار به تن کردم
وقتی که سرخ به خاک ‌رفتند
یاران چه غریبانه سبز بودند
در تربت‌جام و هویزه
در تنکابن و بندرعباس ...
وقتی موج سبز هنوز به لس‌آنجلس نرسیده بود
سبزها در شب اروند شعله می‌کشیدند

ما سبز بودیم
اما از هیچ چراغ قرمزی رد نشدیم

من سبز هستم
اما برای نوشتن کتاب جدیدم
سفر آمریکا نرفته‌ام
آمریکا خودش به کتاب من
به زندگی من آمده است
بیست و پنج سال است
که زانوهای برادرم را تحریم کرده است
به آسمان نگاه می‌کنم
هواپیمایی سبز رد می‌شود
آمریکا را لعنت می‌کنم
که از آن‌طرف اقیانوس‌ها
آمده است
تا نگذارد آب خوش از گلوی کبوتران ما پایین برود

من سبز هستم
با طبقة بالا هم هیچ دعوایی ندارم
اما نمی‌دانم چرا صاحبخانه به پشت بام که می‌رود
بر علیه زیر زمین نشین‌ها شعار می‌دهد
که از خستگی خوابشان برده است

اگر پول داشتم
به بی‌بی‌یی فارسی زنگ می‌زدم
و می‌گفتم این‌قدر سر و صدا نکنند
پدرم با لباس سبز کارگری
خسته خوابیده است

به این‌ها می‌گفتم اصلا ما سبز نه، شما سبز
اصلا خون شما سبز و خون ما سرخ
و هر جا خونی بریزد
رنگی از پرچم ایران و عزیز
اما چرا عالی جناب شریح مفتی مفتی
با خودکار سبز فتوا می دهد
که الی جون می تواند سطل آشغال را بسوزاند
می تواند جگر مرا بسوزاند
و کنار شغال بنشیند! د
د(به فتوای دل من اما
تو یکی که با روسری
به چشم خواهری قشنگ تر بودی! د
آهای خوشگله! د
دلم می سوزه، آتیش نسوزون! د)د

ما از عاشورا تا به حال سبزیم
مادرم پیشانی غلامرضا را وقتی به جبهه می رفت
بی گریه می بوسید
که از حضرت زینب خجالت می کشید
بی بی زهرا بر جنازه باقر نوجوانش
گریه نمی کرد که از حضرت زینب خجالت می کشید
خاله ام بر جنازه حسن و حسینش گریه نمی کرد
که از حضرت زینب خجالت می کشید
شما چطور از مادرم، از خاله ام، از بی بی زهرا
از حضرت زینب خجالت نکشیدید؟ د

آهای شما که تازه به جریان سبز ما پیوسته اید
باید جواب بدهید
چرا اینهمه رنگ به رنگ می شوید؟ د
باید جواب بدهید
که چرا آبروی رویای قرن های پدرم
این دهقان سالخورد خراسانی
این رستم شکسته شعر مرا برده اید؟ د
باید به عموی من
و به خاله هایم جواب بدهید
به امیرحسین شش ساله ما
که مادرش کفشش را با سوزن خیاطی می دوزد
و پدرش دوازده سال پیش دود شده بود
و ما نمی دانستیم
د( آهای استاد رقص شترمرغ برای خرس! د)د

باید جواب بدهید! د
اینهمه سال چه می‌کردید
در مقام های مختلف
اگر فیلم‌های تبلیغاتی‌تان دروغ نبود؟ د
وقتی برادرم قزوه "مولا ویلا نداشت "را می‌گفت
شما چه می‌کردید؟ د
آهای شما که تازه به جریان سبز ما پیوسته‌اید
باید جواب بدهید! د

شعر جدید علیرضا قزوه در مورد انتخابات

 

از رأی‌ها به شیخ همان یک وجب رسید 

 

 

 

جوحی به حج واجب ماه رجب رسید
همراه شیخنا که به درک رطب رسید

می خواست تا شراب طهوری دهد به ما
جوشید آنقدر که به آب عنب رسید

صبحی به منبر آمد و فرمود باک نیست
گر واجبات رفت به ما مستحب رسید

از نو صلا زدند که ما را وجب کنند
از رأی‌ها به شیخ همان یک وجب رسید

مشت و وجب برای همین آفریده شد
بی آنکه انتخاب شود منتخب رسید!

جمعی وضو نکرده دویدند در صفوف
آخر نماز جمعه نخواندند و شب رسید

صفین و نهروان و جمل نوش جانشان
این کوفیان که مِهر علی شان به سب رسید

هر کس که دم زد از ادب مرد، حرف بود
هر کس که فحش داد به فیض ادب رسید

بعد از سه ماه شعبده رنگ و ننگ و زنگ
آیینه شکسته شان از حلب رسید

شکر خدا که عابد و زاهد به هم شدند
این از جلو در آمد و آن از عقب رسید

دنبال کرسی اند بر این سنگ آسیا
دندان کرم خورده شان تا عصب رسید

با غرب و شرق مسخره بازان یکی شدند
نوبت به ریشخند سران عرب رسید

گوساله های سامری از طور آمدند
با سبز اشتری که بر آن بولهب رسید

چیزی نبود حاصل شان از هجوم وهم
جز مشت ریسمان که به کام حطب رسید

خاموشی ام مبین که در این آتش نفاق
روحم به چشم آمد و جانم به لب رسید