تکیه بر کعبه بزن
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفال دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد...
سید حمید رضا برقعی
سالی دگر گذشت تو اما نیامدی
تنهاترین مسافر صحرا نیامدی!
بوی بهار می رسد از کوچه باغها
آه ای بهار دائم دلها نیامدی!
تاریکی است هرچه که دیدم بدون تو
ای آفتاب روشن دلها نیامدی!
ما تشنگان وصل خودت را هزار بار
کشتی زهجر و حضرت دریا نیامدی!
سال هزارو سیصد و هشتاد و هشت هم
پایان رسید یوسف زهرا نیامدی!
مارا نجات داده ای از شر فتنه ها
آه ای یگانه منجی دنیا نیامدی!
لطف تو بوده مانده هنوز انقلاب ما
کوری آنکه گفته تو اصلا نیامدی!
در روزهای ملتهب بعد رای ها
یاری رهبر آمدی اما نیامدی!
عجل علی ظهورک یا سبط مصطفی
سال هزار و سیصد و هشتاد و نه بیا.....