ثبت احوال رضاخان تقلب کرده!!!

جفایی دیگر در حق جنبش سبز بریتانیای کبیر



بر اساس تحقیقات گروه تاریخ وبلاگ منتظرمک مشخص گردید که سید حسن تقی زاده و سیدضیا طباطبایی طی مرقومه ای محرمانه از سوی شخص رضاخان مامور شده بودند تا تاریخ ولادت میرحسین موسوی را از ۷مهر ۱۳۲۰ به ۱۱ اسفند ۱۳۲۰ تغییر دهند.

آخرالامر بر اساس پژوهش های "جنین شناسی تاریخی" از جانب هوادارن یگانه انحصارگر رنگ سبز ، "آخرین سامورایی دانا به اسرار "چیز" ، مهندس میر حسین موسوی ، فاش شد که "اداره ثبت احوال و تنظیم سجل" دستگاه رضا خان میر پنج در اقدامی ضد حقوق بشر و متضاد با دموکراسی در ثبت تاریخ تولد میر حسین تقلب کرده است.

به اذعان منابع خبری ، سیدحسن تقی زاده و سیدضیا طباطبایی طی مرقومه ای فوق محرمانه از سوی شخص رضا خان مامور شده اند طی فرایندی "پیچیده" تاریخ واقعی ولادت میر حسین موسوی را از ۷مهر ۱۳۲۰ به ۱۱ اسفند ۱۳۲۰ تغییر دهند. سند این تقلب در اداره استخبارات سفارت بریتانیای کبیر موجود است!!!

بر اساس "پژوهش های جنین شناسی تاریخی" دلیل این تقلب به پیشگویی های "کاهنان اعظم سبز" برمی گردد که هزاران سال پیش از تولد رضا خان از ولادت کودکی در سرزمین آریا خبر داده بودند که هفتم مهر به دنیا می آید و در هنگامه تولد "نوری سبز" از او ساطع می شود و چون مقدر شده که تنها او از "اسرار رنگ خضرا" آگاه باشد ثبات و آرامش ایران را تهدید می کند!!!

رضا خان ابتدا قصد داشته است که این کودک را از میان بردارد اما چون "هاله سبز" او که تا سفارت بریتانیای کبیر ساطع بوده را میبیند دلش به رحم آمده و از آسیب رساندن به وی حذر میکند اما دستور میدهد تاریخ تولدش را با "تقلب" تغییر دهند ، از این روی در شناسنامه میرحسین موسوی تاریخ تولدش ۱۱ اسفند ۱۳۲۰ قید شده اما این را نباید باور کرد چرا که خود او هم از این واقعه عظیم ناآگاه است و تنها حامیانش از این "راز بزرگ جنینی-تاریخی" باخبرند.

لذاست که هر چه هوادارنش به او القا میکنند که "مهندس! تو ولادت یافته ماه مهری" گوشش بدهکار نیست که نیست! و هر چه فریاد می زنند: "مهندس! تو فی الحال بدنت داغ همی باشد و متوجه همی نیستی" افاقه نمی کند که نمی کند!

یکی از اعضای اصلی ستاد مهندس در همین خصوص گفت: "در شنوایی مهندس هم تقلب شده است"






ورود موج سبز به وادی گوجه سبز

ابتدا قرار بود رنگ سبز آقای موسوی ریشه در فرهنگ اهل بیت داشته باشد، مثل تصویر پایین!



اما کم کم به جلبک سبز تبدیل شد



اکبر گنجی اصلاح طلب سابق، نماینده جلبک‌های سبز در آمریکا



خانم گوگوش و جلبک سبز



یک جلبک سبز خوشتیپ!



سگ و جلبک سبز!



تجمع جلبک‌های سبز در آلمان



جلبک‌های سبز در جشنواره ونیز



این هم ارتباط جلبک‌های سبز با اسرائیل!



بالاخره شعار نه غزه نه لبنان، یک جوری باید جبران شود!



مریم رجوی و جلبک‌های سبز؟؟!!















طنز/ کروبی و موسوی همدیگر را کتک زدند



خبرگزاری محترم ایرنا در گزارشی درباره نحوه برخورد تظاهرکنندگان با موسوی و کروبی نوشت: «مردم به خودروی میرحسین در راهپیمایی آسیب زدند». و نوشت: «محافظ کروبی گاز اشک‌آور پرت کرد». 

اگر اوضاع همین‌طور پیش برود احتمالاً گزارش ایرنا در چهار سال آینده از راهپیمایی‌های روز قدس چنین خواهد بود.

سال اول
میرحسین موسوی که با خودروی شخصی‌اش در میان تظاهرکنندگان حضور پیدا کرده بود تا با خودرو به آنها بزند، وقتی دید موفق نمی‌شود با پراید از روی مردم رد بشود، دستی خودروش را کشید. کتش را 
در آورد و با قفل فرمان به جان تظاهرکنندگان افتاد. مهدی کروبی هم نعلینش را در آورده بود و با آن توی دهن یک یک تظاهرکنندگان می‌زد.

سال دوم 
میرحسین موسوی که طی سال گذشته به فراگیری فنون رزمی فول‌کنتاکت جوجیتسو پرداخته در روز قدس با قمه به میان تظاهرکنندگان آمد و همه را خط خطی کرد. کروبی هم پول‌هایی را که از شهرام جزایری گرفته بود به راکی و بروس‌لی و ترمیناتور و فرانکی و جومونگ داده بود و آنها را برای دعوا با خودش به تظاهرات آورده بود. اگر بچه‌های پایین نبودند، اوضاع خیلی خراب‌تر از این که هست می‌شد.

سال سوم
میرحسین موسوی و مهدی کروبی که در سال گذشته با استفاده از انواع سلاح‌های سرد و گرم و ولرم به صورت شبانه‌روزی به جان مردم افتاده‌اند و نصف بیشتر مردم حتی طرفداران خودشان را کشته‌اند، امسال نیز همزمان با روز قدس به میان تظاهرکنندگان آمدند و طی یک اقدام ضد بشری، الباقی مردم ایران را هم کشتند، بعد با کمال خونسردی در حالی که از نظر عمودی تا کمر در خون مردم بودند، به خانه‌هایشان برگشتند.

سال چهارم
دیروز همزمان با راهپیمایی روز قدس باز هم میرحسین موسوی و مهدی کروبی به خیابان‌های شهر آمدند. این دو در حالی که تا دندان مسلح بودند در میدان انقلاب یکدیگر را ملاقات کردند. شهر خالی از سکنه را سکوتی محض فرا‌گرفته بود. باد خس و خاشاک را با زوزه‌ای عجیب جا به جا می‌کرد. یک بوته خشک خار در طول خیابان روی زمین قل می‌خورد. آن دو اسب‌هایشان را جلوی کافه بسته بودند و حالا در چشمان هم نگاه می‌کردند. باد تابلوی کافه را تکان می‌داد و صدای جیر جیر یکنواختی به گوش می‌رسید. این صدا در موسیقی «خوب، بد، زشت» ساخته انیور موریکونه گم می‌شد. هیچ کدام از دو مرد مسلح تکان نمی‌خوردند. سگ لاغر لنگی زوزه کشان از کنار آن دو گذشت و دور شد. آنها هنوز به هم چشم دوخته بودند. 
کروبی: هی! میرحسین واسه چی اومدی توی خیابون؟ 
موسوی: ببین میتی! صد دفه گفتم تو باید از سر راه من بری کنار! 
کروبی: هه! بشین بینیم بابا! تکون بخوری سوراخ سوراخت می‌کنم. 
موسوی: اگه راست می‌گی اسلحه را کنار بذار. مث مرد بجنگ. 
کروبی: باشه. 
هر دو مرد سلاح‌هایشان را کنار می‌گذارند. هر کدام به اندازه یک وانت نیسان سلاح بغل دستشان تلنبار می‌کنند. 
بعد به جان هم می‌افتند. گرد و خاک بلند می‌شود. دیگر نمی‌شود چیزی دید.

زبان حال میرحسین موسوی

دلی دارم دلی پر کینه دارم لج محمود را در سینه دارم 

وزیر رهبری بودم ولیکن به ایشان کینه ای دیرینه دارم 


قانون ما تو مملکت همونیه که من میخوام 
با حرف خوش اگه نشد با جنگ تن به تن میخوام 
دین برامون خوبه اگه نوع سکولارش باشه 
اسلام سنتی رو من پیچیده تو کفن میخوام 


میگن باراک منو دوست داره بسیار 
بهم گفته که میدونو نگه دار 
برای اون طرفدارای بنده 
فرستاده یه مانتو سبز چین دار 

ای طرفداران مرا یادم کنید از غم و از غصه ازادم کنید 
شعله ها اندر خیابان افکنید مسجدی آتش زده شادم کنید 

می گفتم رهبری رو دوست دارم به پای گفته اش سر می سپارم 
حالا معلوم شده حرف دروغم که اینها بوده ترفند و شعارم


---------------------------------------------------------------------------------------


الا ای موسوی کار تو زاره که آمریکا پشتت سواره 
میگن که موسوی اهل نفاقه منافق شاخ و دم داره ؟ نداره 


زبون بازی و چاخانی ندانی پریشان مغز و نادانی ندانی 
تو را ای موسوی دیوانه خوانند به عاقل ها نمی مانی ندانی 


اگر که موسوی با عقل و هوشه چرا پس شاخ و شونه اش مثل بوشه ؟ 
اگر که خانمش قرآن پژوهه برای چی طرفدارش گوگوشه ؟

---------------------------------------------------------------------------------------


یه بیماری زده آتیش به جونم که دائم کر کری دارم می خونم 
حالا که رد شدم در انتخابات منم تا میتونم موش میدوونم 

نمیدونم چه شد در انتخابات که از صحنه بگشتم کیش و هم مات 
به جون بچه ها من رای آوردم میگن آره برو اروای بابات 

اگه بالا برم وضعم همینه اگه پایین برم بدتر از اینه 
نمیدونم که آرا مال من بود یا چشمام آلبالو گیلاس می چینه