همه چیز از زمانی شروع شد که پطرس پسر وظیفه شناسی که خانه اش نزدیک میدان پاستور بود خواب دید هفت سیاستمدار لاغر از نهاد ریاست جمهوری بیرون آمدند و هفت سیاستمدار چاق را خوردند اما سیر نشدند و اصولا اینگونه سیاستمداران اگر گرسنه باشند شروع به خوردن بدنه دولت می کنند فلذا شکافی در بدنه دولت به وجود آمد. پطرس اهل هلند بود و ما الان رابطه زیاد خوبی با هلند نداریم اما پطرس وظیفه شناس بود و قبل از اینکه شکاف عمیق تر بشود به سد نزدیک شد و انگشت خود را وارد شکاف کرد اما یک نفر از آن طرف شکاف انگشت او را گاز گرفت.

پطرس از خواب پرید و متوجه شد بحرانی عمیق در انتظار دولت است و او باید کاری بکند این شد که زنگ زد به وزیر اطلاعات تا به او خبر بدهد اما متوجه شد وزیر اطلاعات قبلا توسط همان هفت سیاستمدار لاغر خورده شده و فعلا وقت ندارد! پطرس به خیال خودش که همه چیز تمام شده و بحران همین بود چشمانش را بست و دوباره به خواب رفت اما بازهم خواب دید شکافی درون دولت به وجود آمده و از ترس اینکه این شکاف عمیق تر بشود و آب خانه های مردم را خراب کند به وزیر مسکن زنگ زد اما متوجه شد ایشان هفته ای سه روز وزیر راه است، پنج شنبه و جمعه هم که تعطیل است، دو روز دیگر هم که مشغول ساختن مسکن مهر هستیم، سرجمع الان شش ماه است هیچ آدم درست و حسابی که هم درس خوانده باشد و هم کار اجرایی بلد باشد در این کشور 70 میلیونی نداریم که بشود وزیر مسکن و شکاف را از بین ببرد، پس از دست او هم کاری بر نیامد

البته شاید پیش خودتان بگویید که اینها همش یک خواب آشفته بود اما سیاست که ننه بابا ندارد یکدفعه دیدی یک نفر در این دولت پیدا شد و یک جریان انحرافی درست کرد که دولت و کشور و نظام را یک شبه به باد داد حالا بیا و بگو که همش خواب بود و لطفا مزاحم نشوید

شکاف لحظه به لحظه عمیق تر می شد و امکان داشت خطر بزرگی همه را تهدید کند و پطرس باید کاری می کرد، این شد که زنگ زد به نهاد ریاست جمهوری و یکی گوشی را برداشت پطرس از پشت تلفن به اپراتور گفت که من در خواب دیدم شکاف عمیقی در بدنه دولت به وجود آمده و احتمال دارد همه غرق بشویم، اپراتور به پطرس گفت من خودم فوق دیپلم دارم و جدیداً سرپرست نهاد شدم، اینجا هیچ خبری نیست و احتمالا تو از افراد نفوذی هستی که می خواهند سر دولت را جدا کنند من زیر بار این حرف شما نمیروم و تلفن را قطع کرد

پطرس به فکر افتاد که شاید اشتباهی رخ داده و مگر می شود سرپرست نهاد ریاست جمهوری اپراتور تلفن هم باشد این شد که دوباره گوشی را برداشت و این بار به معاون اجرایی رئیس جمهور زنگ زد، صدای آشنایی گوشی را برداشت و پطرس باز هم حرفهایش را تکرار کرد اما همان صدای آشنا گفت همین الان یک نفر دیگر این حرف را به من زد و احتمالا تو هم با او همدست هستی من معاون اجرایی رئیس جمهور هستم و فوق دیپلم دارم، بدانید که دولت فریب شما را نمی خورَد بروید و همین الان استغفار کنید و از فکر ضربه زدن به دولت بیرون بیایید

پطرس که دید کارش نتیجه ندارد و شکاف هرلحظه عمیق تر می شود اینبار تصمیم گرفت به معاون اول رئیس جمهور زنگ بزند تا از طریق او خبر را به گوش دکتر برساند. بلاخره این یکی الحمدلله والمنه نه مدرکش مال ناصر خسرو است و نه در قوه قضائیه پرونده دارد و فعلا با یک درجه ارفاق معاون اول است، اما هر چه زنگ زد کسی جواب نداد

پطرس ورترقیده بود و از اینکه خطر همه را تهدید می کرد و او نمی توانست کاری بکند خیلی ناراحت بود اما ناگهان یک چیزی مثل برق از سرش رد شد و همه جا را روشن کرد. پطرس از طریق اینترنت (لعنت الله) به خبرگزاری دولت اطلاع داد که شکاف عمیقی به وجود آمده و هرچه سریع تر باید کاری کرد، حالا شما جای جوانفکر باشید از کجا باید بفهمید که این خبر مولوی است یا ارشادی! اصلا در این فضا می شود خبری به این مهمی را منتشر کرد؟ یکدفعه دیدی خبر رفت روی تلکس دو ساعت بعد همه سایتها و روزنامه های خبر می دهند که طرف استعفایش پذیرفته نشده و ولوله ای در کشور به راه می افتد که بیا و درستش کن، تازه شانس که بیاوریم به خاطر این خبر با حفظ سمت روزنامه ایران را بدهند به ما و کاوه را بفرستند پارکینگ

پطرس پسر زرنگی بود و فهمید این رشته سر دراز دارد و تازه قرار است درازتر هم بشود این شد که تصمیم گرفت یک تنه به آب بزند و جلوی این اتفاق را بگیرد. پطرس دوباره به خواب رفت و دید که کار از کار گذشته و شکاف خیلی عمیقتر شده و انگشت که هیچ اگر با کله هم برود توی شکاف باز هم توفیر ندارد. پطرس خودش را به شکاف رساند تا کاری بکند اما دید همان هفت سیاستمدار لاغر آن طرف شکاف ایستاده اند و همه وزرا را تلپی از شکاف می اندازند بیرون. بار اول متکی از شکاف به بیرون پرت شد، بعد یکدفعه یک جوان برنا مثل بذرپاش از درون شکاف پرید بیرون، شکاف همچنان بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که ناگهان یکی از آن هفت سیاستمدار خودش پرید توی آب و به تنهایی محرابیان و محصولی و میرکاظمی را از شکاف رد کرد و هرچه ما سوت زدیم و چراغ دادیم که آقا مواظب باش شکاف خیلی عمیق شد و امکان دارد همین الان بشکند اما هیچکس توجه نکرد و سد به دلیل شکاف عمیق و فشار وارده بر آن شکست و آب همه جا را گرفت و همه غرق شدند. پطرس فداکار در حال دست و پا زدن و قل قل کردن بود که با کشیده پدرش از خواب بیدار شد و بدون درنگ همه چیز را برای پدرش تعریف کرد. پدر پطرس که قبلا با عباس غفاری همکلاس بود خواب پطرس را اینطور تعبیر کرد:

آن هفت سیاستمدار لاغر و مردنی که همه شان یک چهره داشتند در اصل یک نفر است که در دولت هفت پست مهم دارد. سد مورد نظر همان وزرای دولت دهم بودند که در میان آنها شکاف ایجاد شد. آن سوراخ ایجاد شده همان جریان انحرافی درون دولت است که روز به روز عمیق تر و بزرگتر میشود. آن پنج شش نفری هم که از شکاف به وجود آمده بیرون آمدند وزرایی بودند که با با این جریان انحرافی رابطه خوبی نداشتند و بدان که اگر این جریان انحرافی از بین نرود شکاف روز به روز عمیق تر می شود و بعید نیست فتنه دیگری آغاز بشود و کشور را از بین ببرد


پ.ن: ناگفته‌ هاي رسايي از گروه انحرافي  رو حتما حتما بخونید

+ نوشته شده در  شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 14:24  توسط عبدالله خدابنده  |