اردوی چشمه قل قلی


چند وقت پیشا با بروبچ رفته بودیم اردوی چشمه قل قلی

به نظر میرسه با توجه به شرایط کنونی لازمه که این خاطرات یادآور بشه


انشالله که ما رو هک نکنن







ادامه مطلب ...

شهید مظاوم علیرضا پهلوی!

علیرضا پهلوی شهید سبز


علیرضا پهلوی فرزند شاه عزیز به علت غصه های فراوانی که از وضعیت بد جوانان ایرانی داشت خود کشی کرد و به جمع شهدای سبز پیوست.


این جوان ۴۵ ساله عزیز اولین شهیدی بود که در عنفوان جوانی با خودکشی به این درجه ی رفیع نایل شد!



ما هم برای احترام به این شهید سبز تا آخر امتحانا سکوت می کنیم


----------------------------------------------------


قراره تا بعد امتحانا تعطیل باشیم گرچه تجربه نشون داده وسط امتحانا میل و اشتیاق به وبلاگ نویسی خیلی بیشتر میشه و تعداد مطالبی که می ذاریم

(جدیدا می ذارم!) تقریبا دو برابر می شه.


تاکید می کنیم که این شهید عزیز به خاطر وضعیت بد و خفقان جوانان ایرانی خودکشی کردن نه به خاطر غرق شدن دوست دختر عزیزشون در دریا!


ماجرای دادگاه مسقل و آقازاده!!

با شکایت آقازاده فراری مدیر مسئول روزنامه ایران به شلاق و حبس محکوم شد!


وقتی خبرو شنیدم گفتم نه بابا!

بعد اون گفت آره بابا!

.................................


شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران به استناد مواد 697 و 698 قانون مجازات اسلامی، کاوه اشتهاردی را به تحمل 6 ماه حبس تعزیری بابت افتراء و 10 ضربه شلاق بابت نشر اکاذیب محکوم کرد.
به گزارش نقدنیوز، اشتهاردی در گفت‌وگو با  فارس ضمن تایید حکم صادره شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران در خصوص شکایت مهدی هاشمی اظهار داشت: دادگاه بنده را به تحمل 10 ضربه شلاق و 6 ماه حبس تعزیری محکوم کرده اما این حکم هنوز به صورت رسمی به بنده ابلاغ نشده است.اشتهاردی ادامه داد: قوه قضائیه با صدور چنین حکمی نشان داد که واقعاً "مستقل " است به این معنا که نه به نظر هیئت منصفه مطبوعات اعتنایی دارد و نه به دفاعیات متهم و قاضی و دستگاه قضایی برای خود یک حق وتویی قائل هستند که می‌توانند بر خلاف همه اصول و مطالبات افکار عمومی رأی بدهند.




لینک کامل خبر


جک سال

– نام کروبی در میان ۱۰۰ چهره متفکر سال ۲۰۱۰ در نشریه فارین پالیسی آمده است. عبدالکریم سروش هم در این لیست قرار دارد. وی رتبه ۴۰، و کروبی رتبه ۴۱ را کسب کرده اند.


 

 

 

شما ببین که اگر آقای کروبی ۴۱ شده اون پائینی ها چه متفکرهایی بودن 

 

 حتما بعدش مجبور شدن کلی منت سروش رو بکشن از دلش در بیارن!

به جان خودم شوخی نیست خبرش جدیه!

 

 

----------------------------------------------------------- 

  

پاورقی: 

 

اولش باورم نشد فکر کردم سر کاریه!


این اتفاق باعث شد یه تاپیک جدید با موضوع ((اتفاقات خنده دار)) ایجاد کنیم!



سالروز پیروزی ساندیس بر شمشیر!

به مناسبت نه دی می نویسم که یاد و خاطره گروهک سبز از بین نره و فرزندان ما بدونن همچین گروهکی هم بوده یه زمانی و غافل نباشن. یادش گرامی!

البته هنوز دلیر مردانی و زنانی ازین گروهک هستن.

بله فرزندان عزیز و گوگولی من، سالها پیش یک انتخاباتی بود. تو این انتخابات 5 نفر شرکت کرده بودن، البته این 5 نفر تو دوتا گروه جدا باهم رقابت می کردن یعنی ضعیفا با ضعیفا، قویا هم با قویا.

تو یه گروه احمدی نژاد و موسوی بودن که برای اول شدن رقابت می کردن. تو یه گروهم رضایی و کروبی و آرای باطله با هم برای سوم تا پنجم رقابت می کردن!


بله عزیزان من همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه:

سردمدار جنبش عقلانیت و راستگویی و گوگولییت یعنی همون جناب میر حسین موسوی نتیجه انتخابات رو نپذیرفت و اعلام کرد تقلب شده راستم می گفت بنده خدا، خیلی تابلو بود آخه! مردم لرستان دامادشون رو ول می کنن میان به کسه دیگه ای رای می دن؟!! خیلی ضایع بود انصافا آخه تقلب به این ضایعی!

بله عزیزان من این جناب موسوی با خودش عهد کرد که حق مردمو پس بگیره، دوستان همیشگی ملت ما هم که دیدن بلاخره یکی تو این کشور پیدا شده که به فکر مردمه از بس مارو دوست داشتن با همه قدرتشون و رسانه هاشون به میر حسین کمک کردن.(دستشون درد نکنه چقدر مهربونن)


پیروزی ساندیس بر شمشیر!


خلاصه خیلی اتفاقا افتاد همین قدر بگم که این آقای موسوی برای نجات مردم اونقدر پیش رفت که جناب سردمدار گروهک تفکر و عقلانیت و راستگویی ایران سر از مجلس ختم آدم زنده در آورد، اونم نه یکی ها چندتا! (بنده خدا میر حسین چقدر زحمت کشید از آبروش واسمون گذاشت چقدر مدیونشیم)


این گروهک که می گم الکی نبود ها کلی افتخار کسب کرد کلی روشنفکر داشت مثلا همین خانم پرفسور صخره نورد که اسمشو شنیدین یک نظریه داد که شد مقطع تاریخ ایران، یعنی بعدها که می خواستن تاریخ ایران رو بررسی کنن به دو قسمت تقسیمش می کردن یکی قبل از این نظریه یکی هم بعد از نظریه.



تازه کلی هم فتوحات داشت این جنبش، اونم نه جاهای معمولی ها، جاهای استراتژیک کشور رو گرفتن اینا. اول از همه سطل آشغالا رو فتح کردن(فکر نکنین الکیه ها، خیلی استراتژیکه  فکر کنین سطل آشغال نباشه ببینین چی میشه  )




تازه بعدشم اتبوسارو فتح کردن. اینا، نیگا کنین



اما وقتی می خواستن با تصرف دستشویی های عمومی آخرین ضربه رو به حکومت مزدور و دست نشانده بزنن شکست خوردن، چون حکومت با اتبوس و هواپیما از لبنان و فلسطین آدم آورده بود تو خیابونا(وای وای وای چقدر نامرد) مثلا این خانمه رو نیگا کنین از لبنان آوردنش



این روز شوم، نه دی ماه بود که لبنانیا مردم ایران رو شکست دادن. تازه کلی هم آبمیوه خوردن نامردا




راستی این گروهک خوب برای مبادله پیام هاشون دوتا راه داشتن، یکیش این بود که با استفاده از facebook و بقیه سایتهای اجتماعی که دوست خوبمون اسرائیل درست کرده بود با هم رابطه داشتن. وقتی هم که دولت خونخوار اینترنت رو قطع می کرد با شجاعت تمام و رشادت مثال زدنی تو دستشویی برای هم پیام می ذاشتن



ادامه دارد


کدام یک آزاد تر است؟ چه کسی راست می گوید؟

به نظر شما احتمال آزاد بودن کدوم یکی از افراد زیر بیشتره؟


1. کسی که میگه اینجا آزاده آزاده، ما خیلی آزادی داریم!


یا


2. کسی که داد می زنه ما آزادی بیان نداریم!


یا


3. کسی که با بادکنک سبز میاد تو دانشگاه(به شعور دانشجو هم توهین نمیشه اصلا) بعد جلوی یکی از مقامات بلند پایه کشور میره پشت تریبون می گه ما آزادی نداریم!


نه جدی بشینین بی جبهه بندی فکر کنید ببینین کدوم احتمالش بیشتره که آزاد نباشه؟! اونی که داره داد میزنه ما آزاد نیستیم! یا اونی که میگه ما آزادیم!



شوخی مهندسی شده


یک پزشک و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.


پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
 مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ هزار تومان به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ هزار تومان به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد. 
گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ هزار تومان بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ هزار تومان به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند. 
پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ هزار تومان به پزشک داد.
 حالا نوبت مهندس بود. مهندس پرسید : «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در تمام کتابخانه های معتبر جهان را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. 
  بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ هزار تومان به او داد. 
مهندس مودبانه ٥٠ هزار تومان را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ هزار تومان به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید!!!!