دیکتاتوری راننده

سلام دوستان و هموطنان گل خودم.
عجب دوره و زمونه ای شده! آقا ما تازه دیروز فهمیدیم این مستاجری چقدر سخته!
اکثر شما شاهد هستید که دوبار وبلاگم مسدود شده. دفعه قبل وبلاگم کلا بسته شد و تمام مطالب و عکسام داخل وبلاگ جا موند . ولی خدارو شکر ایندفعه که بسته شد لااقل 
اثاثمون رو ریختن تو کوچه! با هزار بدبختی یه وانت گرفتیم و اثاثمون رو منتقل کردیم اینجا. حالا این اثاث جا به جا کردنمون داستان داره که الان تعریف میکنم. آقا دم ظهر بود.یه دونه ماشین تو خیابون پیدا نمیشد 
چه برسه به وانت! خلاصه بعد از دو ساعت زیر آفتاب موندن اونم با زبون روزه یه وانتی اومد .داد زدم داربست!!!! 

طرف زد رو ترمز. دنده عقب اومد . شیشه ماشینو با دست زد پایین و صدای گوش خراش یه آهنگ امل قدیمی از ماشین زد بیرون! اینجوری میخوند. نمیدونم پارسال دسته جمعی رفته بودیم زیارت یه دف دیدم یه ... خوشگل و با محبت .... دیشدرن دیشدرن دیش و ... خلاصه سرمو کردم تو ماشین تا با آقای راننده صحبت کنم که یهو چشتون روز بد نبینه! اولین چیزی که دیدم یه سیبیل که چه عرض کنم باور کنید صد تا بیلم بیشتر بود. از ترس سرمو خواستم از ماشین بکشم بیرون که پشت سرم خورد به در ماشین. کلم ترکید. یه چند دقیقه از درد نشستم دوباره با ترس و لرز یه نگاه به آقای راننده انداختم. وای انگار خود داود خطر تو ماشین نشسته بود! موها فرفری - ابرویهای خشن و پیوندی . درباره سیبیلشم که توضیح دادم . صورتشم اونقدر با تیغ زده بود که قطر هر دونه از موهای صورتش یک سانت میشد. چشماش که کاسه خون بود. باور کنید بیشتر به قاچاقچی آدم یا اسلحه شبیه بود تا یه راننده وانت. زبونم بند اومده بود 

 


 یهو با صدای گوش خراشش گفت: امری داشتی بچه قشنگ؟ 

 گفتم : جان? 

با لحنی خشنتر گفت: میگم امری داشتی بچه قشنگ!!!  

یه لحظه زد به سرم قید هر چی مطالب و عکس و وبلاگرو بزنم و فرار کنم که دیدم اگه فرار کنم همه زحمتام حروم میشه خلاصه آب گلومو قورت دادم و با هته پته کردن گفتم: داداش ما خیلی چاکریم شرمنده مزاحم شدیم . میخواستم یه خرده مطالب و عکس تا این آدرس ببرید. خیابان جوان بلاگ .کوچه مضحک!  

گفت : بریز بالا بریم  

از ترس جرات نکردم درباره قیمت و ... سوال کنم.

خلاصه بارو زدم پشت ماشین ونشستم جلو کنار دست آقای داود خطر! یه کم از راهو رفته بودیم که دستشو کرد تو داشبورد ماشین و یه بسته سیگار کشید بیرون! یه دونه سیگاربرداشت. روشن کرد وشروع کرد به کشیدن .پیش خودم گفتم خدا نه به اون که دو ساعت تو خیلبون مارو کاشتی نه به این که این بچه غول رو فرستادی تا کارمونوراه بندازه. صدای آهنگ ترونشم آدمو قلقلک میداد.آخه خیلی خنده دار بود.

دیگه زدم به سیم آخر و پیش خودم گفتم باهاش صحبت کنم ببینم چطور آدمیه. 

گفتم :ببخشید فضولی میکنم شما روزه نیستید؟  

به قول برادر زادم که چهار سالشه یه نگاه خشناک تو صورتم کرد و گفت: نه داداش اشکالی داره؟ 

گفتم: نه نه اصلا شما راحت باش...  

فهمید ترسیدم گفت: چیه مگه لولو دیدی؟! 

گفتم: متوجه نشدم 

گفت: میگم مگه لولو دیدی از چی میترسی ؟

 با خجالت و ترس گفتم: اگه راستشو بخواید یکم آره 

با یه صدای بلند و وحشتناکی خندید انگار یه بچه غول شش متری داره میخنده!! 

گفت: ببین بچه جون من شاید قیافم غلط انداز باشه ولی دلم عین یه گنگیش پاک و کوچیکه! 

گفتم: بله واقعا مشخصه! گنجشک که نه ماشاا... شما مثل طاووس می مونید! 

گفت:خلاصه از من نترس و راحت باش.میگم این عکس و نوشته هارو کجا میبری؟ اصلا به چه درد میخوره؟ 

گفتم: چیز خاصی نیست وبلاگ قبلیم مسدود شده دارم این مطالب و عکسهارو میبرم وبلاگ جدیدم ازشون استفاده کنم 

گفت: چی ؟ ولباگ ؟  

گفتم: نه وبلاگ  

گفت : خوب حالا هر چی . واسه من خارجکی حرف نزن خوشم نمیاد. حالا این ولباگی که گفتی به چه دردی میخوره؟ پول مولم توش هست؟ 

گفتم: نه پول توش نیست ولی دنیایی داره واسه خودش . خیلی قشنگه هم دوست پیدا میکنی هم دشمن... جایی که میتونی توش حرف دلتو به دیگران بزنی وخیلی کارهای جالب دیگه 

گفت: عجب ما که نفهمیدیم چی گفتی ولی ما هم قدیما می رفتیم کا..ره خیلی باحال بود همه چی داشت. شما جونی نکردید ما جونی میکردیم .یادش بخیر. همش تقصیر..... بود شاه خدا بیامرز رو فراری دادن نگذاشتن به جونیمون برسیم! 

گفتم: اینی که گفتید مگه جز گناه چیزی داشت که بهش میگید جونی کردن؟ 

یه نفس عمیق کشید وگفت: ای بابا تو چی میفهمی . شمارو گولتون زدن و نمیگدارن جونی کنید. گناه کیلو چنده ؟ خوب بگو ببینم تو این یارو که گفتی چی به مردم نشون میدی؟ 

گفتم: اگه منظورتون وبلاگه من تو وبلاگم از دکتر احمدی نژاد حمایت میکردم وسعی میکردم بوسیله کسانی که بعد انتخابات مردم عزیز ایرانو گریه انداختن مردمو بخندونم.  

گفت: احمدی نژاد؟ ببینم تو از اون حمایت میکنی؟ 

گفتم: بله مگه مشکلی داره؟ 

با یه نگاه غضب آلود گفت: مردتیکه تو اصلا میدونی اون چه بلایی سرمون آورده؟!!! 

کپ کردم. شانس آوردم مای بی بی داشتم وگرنه آبروم میرفت!  

با ترس و لرز گفتم: اگه شما اجازه بدید بله 

گفت: شیطونه میگه بزنم له و لوردش کنم این بچه ...  

دیدم زیادی دیگه دارم میترسم مگه میخواد چیکار کنه فوقش کتک میخورم دیگه.گفتم: آقا هر کی یه نظری داره. منم نظرم اینکه ایشون به درد مملکت میخوره  

گفت: ببین بچه من نمیخوام با تو بحث کنم ولی من یه نخبم! من میدونم کی به درد این مملکت میخوره. کی دلش به مردم و امثال من میسوزه. 

گفتم: خوب بگبد ما هم بدونیم شاید نظرمون عوض شد. 

گفت: فقط موسوی!!!!! 

تا اینو گفت از تعجب هنگ کرده بودم آخه این یارو با این قیافه و شخصیت چرا چنین طرز تفکری داره؟!!! نه به اون بچه قرطی ها شمال ... نه به این بچه قول!!! 

گفتم: ببخشید که میپرسم حالا چرا موسوی؟ 

گفت: چون تا میبینمش یاد شاه خدا بیامرز میفتم!!! اگه بیاد شاید دوباره اون ک...ره ها را بیفته!!!! 

دیدم نه بابا این یارو داود خطره واقعا نخبه است! 

گفتم:بله هر کی یه طرز فکری داره دیگه شما هم اینجور... 

گفت: ببین بچه تو چرا از اون احمدی نژاده .... حمایت میکنی؟ مگه ندیدی که گرونی آورد. مگه نمیبینی مرغ شده کیلو ۲۰۰۰ - گوشت ۱۲۰۰۰ - لپه ۵۰۰۰- خیار۱۰۰۰ - هویج ۸۰۰ و... 

گفتم: چرا دیدم. ولی دید من برای انتخاب یک رئیس جمهور فراتر از در نظر گرفتن قیمت هویج و خیار بود. ما به خاطر هویج و خیار انقلاب نکردیم که بخوایم بخاطرشون کسی رو که چهار سال شبانه روز زحمت کشیده رو بی خیال بشیم و باهاش مخالفت کنیم. ای کاش فقط مخالفت بود .انقدر نمک نشناس باشیم . کسی که چهار سال برای ما زحمت کشید و کاری کرد که ما جز کشورهای پیشرفته جهان قرار بگیرم و بتونیم با غرور سرمون رو به عنوان یه ایرانی بالا ببریم رو تخریب کنیم و ایشون رو دروغگو و دیکتاتور بنامیم. اگه شما چنین آدمی هستی من نیستم. 

گفت: باشه هر طور میخوای فکر کن ولی نادونی و نمیفهمی که پیاز شده ۱۲۰۰ ... 

دیدم بابا این یارو یه چیز از نخبه اونور تره!  

گفتم: راست میگیدا الان که دارم فکر میکنم میبینم که پیاز خیلی چیز مهمیه چون اگه گرون باشه و نتونیم بخریم غذاهامون بی مزه میشه! 

یهو با دست گندش یه دونه زد پشت کمرم و گفت: آفرین خوشم میاد بچه روشن فکری هستی و حرفهای من رو به عنوان یه نخبه قبول کردی !!! آفرین  

خلاصه رسیدیم در وبلاگم و مطالب و عکسامو از ماشینش خالی کردم و بهش گفتم: ببین عمو جان بحث جالبی داشتیم ولی من تا آخرین نفسهای عمرم دست از حمایت ولایت فقیه و دکتر احمدی نژاد برنمیدارم. حالا اگه میشه بگید که چقدر باید تقدیم کنم؟ 

فهمید تو ماشین سر به سرزش گذاشتم و با حرص گفت: صد هزار!!! 

گفتم: جان؟ منظورتون صد هزار ریال بود دیگه؟  

گفت: نووووچ صد هزار تومن!!! 

دیدم حریفش که نمیتونم بشم . باید یه جور راضیش کنم. گفتم که نمیشه یکم ارزونتر حساب کنید؟ 

گفت: نووووچ نمیشه پیاز ۱۲۰۰ تومنه خیار ۱۰۰۰ تومن افتاد. 

خلاصه با هزار منت کشی راضیش کردم شصت هزار تومن بگیره و بره البته به همراه شصت هزار تومن ساعت- انگشتر- کفش و حتی شلوارمو بهش دادم!!! فقط شانس آوردم که شلوار زیرمو پوشیده بودم. خلاصه آبرو م هم جلو همسایه های جدید رفت فکرکردن از این بی فرهنگام که جلو مردم با زیر شلوار راه راه میگردم... بالاخره این وبلاگو تونستم ساعت ۲ شب تکمیل کنم ولی هنوز وقت نکردم دوستام رو لینک کنم! 

 

 

مخلص کلام اینکه این روزها من از دست دیکتاتوری حامیان موج سبز چه ها که نکشیدم. دو بار که وبلاگم مسدود شد در حالی که مطالب من از نظر اخلاقی خیلی بهتراز وبلاگهای حامیان موج سبز بود. 

من خودم یه وبلاگو دیدم که یه روحانی رو که اسمشو نمیگم سرشو برداشته بودن رو سر خوک گذاشته بودن چرا؟ فقط بخاطر اینکه از دکتر احمدی نژاد حمایت کرده بود! و چند تا توهین دیگه به رهبری و دکتر و... این موضوع رو به مدیر بلوگفا و به قول دوستان بلاگفا اطلاع دادم. ((سواد نداریم که میگیم بلوگفا! هی بابامون زد تو سرمون بچه درس بخون عقلمون نکشید حالا میبینیم که درس چقدر به درد میخورده...)) و دیدم تاثیری نداشت و وبلاگ هنوز مسدود نشده. دوباره گزارش دادم دیدم که انگار نه انگار!!!! 

خلاصه چند روز بعد دوباره یه سر به همون وبلاگ زدم تا آخر دیدم که دولت فیلترش کرده. اونجا فهمیدم که مدیر بلوگفا یا همون بلاگفا خیلی فرد عادل و انقلابی هستش. 

دیروز هم وبلاگ اخویمو بست! چون من بعد مسدود شدن وبلاگم اونجا با دوستانم قرار میگذاشتم. بخاطر همین بلوگفا اونم مسدود کرد. تا با من بهتر بجنگه. البته نقش زیر آب زنهای موج سبز نیز بی تاثیر نبود. 

بلاگ اسکای هم وبلاگمو مسدود کرد. اونم نشون داد که عدالت حرف اول رو تو حامیان موج سبز میزنه. 

دیروزم که گیر آقای راننده(داود خطر) افتادیم! 

امروز هم داشتم هک میدشدم که متوجه شدم و ویروس کشم رو عوض کردم و ویروس( جاسوس) رو کشتم . مرک بر منافق! نزدیک به ۱۰ مگابایت اطلاعات از کامپیوترم به بیرون ارسال کرده بود. در کل باید بگم که یه عده موج سبزی فروشی دست به دست هم دادن تا با من جنگ مجازی کنن ولی باید بدونن که ریز میبینمشون. اگه صد بارم هک یا مسدود شم بازم بیخیال نمیشم. 

آخ آخ آخ چقدر طولانی شد!!! من حواسم نیست شما که میخونید چرا نمیگید تمومش کنم؟!  

(( ولی ایکاش از آقای راننده داود خطر یه عکس یادگاری میگرفتم تا بگذارم تو وبلاگم همتون ببینید با کی طرف بودم. حیف) 

دوستان مخلص کلام اینکه دیکتاتوری در حامیان موج سبز موج میزنه!

یا علی (ع) 



دو دید مختلف در مورد یک عکس

دید اول :

              (مردم شریف ایران! این درست که سنم از هفتاد هم گذشته اما بدانید و آگاه باشید دل من هنوز جوونه . . . نمیخواد تنها بمونه) 




دید دوم:

         اون تلفنهایی که برای بازداشتگاهو تجاوزو چیزمیزا به همراه اولش زده شده بود از ایرانسل خودش بده

میر حسینی که مقابل نظام بود فرار کرد


در حال استخاره


مصاحبه قبل از فرار


قبل از فرار با حضور رهبر مخملی



میر حسین فرار کرد






حمایت خودجوش مردمی از میرحسین موسوی