صبح ساعت 7:25 دقیقه از خواب پاشدم 10 دقیقه دیر بیدار شده بودم برای همین صبحانه نخوردم و سریع راه افتادم.
هوا خیلی سرد بود منم چون دیر شده بود سریع راه میرفتم بعد از 5 دقیقه رسیدم به محل قرارم با سید روی هم 7 دقیقه دیر رسیده بودم. این جناب سید ما خیلی بچه باحالیه اسمشم سید امیر خاتمیه البته از نوع سید احمدش.
بعد از یک ربع اتوبوس رسید و سوار شدیم یک ربع بعد دم دانشگاه بودم داشتیم می رفتیم تو که نگهبان گیر داد که کجا می رین ما هم هرچی قسم و آیه خوردیم و خوندیم که بابا دانشگاه با اتوبوس بچه ها رو میبره راهپیمایی افاقه نکرد بعد از کلی بیسیم زدن به مرکز بلاخره گذاشت بریم تو.
بعد از کلی پیاده روی به اتوبوسا رسیدیم و سوار شدیم. اتوبوس پر شده بود راننده هم گیر داده بود که اینایی رو که وسط وایستادن پیاده کنه بلاخره رسیدیم. متاسفانه نه خبری از کیک و ساندیس بود نه خبری از 80000 تومن. ملت مثل مور و ملخ ریخته بودن.
تو مسیر راهپیمایی بوی غذای هتلهای اطراف حرم میومد بچه ها همه گرسنه شده بودن بعد از 2 و نیم ساعت بلاخره به حرم رسیدیم ولی من برگشتم به طرف خونه بعد از 45 دقیقه پیاده روی و یک ربع اتوبوس سواری بلاخره رسیدم خونه ولی چیزی که از همه جالب تر بود این بود که کارگرای قطار شهری مشغول کار بودن من بلاخره نفهمیدم همه رو به زور می برن راهپیمایی یا اینکه حتی مرخصی هم بهشون نمیدن و اینکه با این همه کار بلاخره کی قطار شهری مشهد راه میافته.
اون مصطفی دیگه هم که تو وبلاگ مطلب می نویسه کلی عکس گرفت که قول میدیم به زودی براتون تو وبلاگ بزاریم.
راستی یادم رفت بگم پرچم دانشگاه فردوسی خیلی سنگین بود و چون بزرگ بود وقتی باد میومد اجداد آدم جلوی چشمش میومدن.
بسی گول خوردم در این سال سی
وگرنه که زن می گرفتم بسی
واقعا درود بر این رسانه های غربی واقعا این رسانه ها در پر نور کردن افکار عمومی نقش مهمی دارند.
من تازه حالا فهمیدم که تو راهپیمایی ها 80000 تومان به هر کسی میدن تازه این به جز ساندیس و ساندویچ و سکه است.
حالا که حساب می کنم میبینم کلی پول از دست دادم الان حدودا سی سال از انقلاب گذشته اگه این پولا رو گرفته بودم تا حالا هم کار داشتم هم زن و بچه عجب کلاه بزرگی سرم رفته!