محتشم


بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صـلا بـه سـلسـله انبیـاء زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنساء زدند

پس آتشی ز اخگر الماس ریزه‌ها
افروختند و در حسن مجتبی زدند

وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کـندند از مدیـنه و در کـربـلا زدنـد

وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بـس نخلها ز گلـشـن آل‌عبا زدنـد

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریـاد بـر در حـرم کـبریـا زدنـد

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب


نظرات 1 + ارسال نظر
مشقمقمعلی سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:19 http://bahar-zaman313.blogfa.com

جدا شعر معرکه اییه
محمود کریمی هم اونو خونده
جدا معرکه است
خیلی دنبالش بودم
دمت گرم عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد