دوباره شنبه یه عده راه میافتن میگن ساندیس میدادن و ساندویچ پخش می شده و سکه ی طرح قدیم میدادن تازه موبایل ها رو هم میگرفتن که کسی فرار نکنه!
عجب قدرتی داره این ساندیس
میگن هرکی از این ساندیسا بخوره دیگه از آمریکا نمی ترسه!
با مدعی مگویید، اسرار عشق و مستی
زیرا که طعم ساندیس، شهد است راستی راستی
ای کاش میر میدید، انبوه عاشقان را
تا بی خبر نمیرد، از درد خود پرستی
جانباز شیمیایی، با شیخ گفت: «جانا!
با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی»
دندان گرگها را، هر کودکی ببیند
ای پیر انقلابی! چشمت چرا تو بستی؟
عاشق شو ارنه روزی، این صبر هم سرآید
اذن ولی نباشد، پنداشتی که جستی؟
یارب شکسته حالان، طاقت دگر ندارند
تا کی کنند اجانب، چندین دراز دستی
گویی ولی شناسان، رفتند از این ولایت
خط امام گم گشت، زین کارگاه هستی
آن روزدیده بودم، این فتنه ها که برخاست
کز بغضِ رایِ ملت، یک دم نمی نشستی!
این عشق دست طوفان، خواهد سپردت ای میر!
بازآ به نزد ملت، وآن روزگار مستی
slm.
haji Kheyli Kheyli hal kardam too Bloget- hatman ye saram be saite man bezan
~> www.Beferest.ir
با سلام
ببخشید که مزاحم شدم
خواستم یک تجدید خاطر از قصه های قدیمی داشته باشید
یا دتان هست
داشت عباسقلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علیمردان خان
اهل منزل زدستش به امان و الی آخر.....
یا
ساعت 9 شب یادتونه از رادیو آهنگ لالایی پخش میشد و بعدش یه قصه قشنگ
پس حتما یک سری به سایت بزنید
با تشکر از شما
سلام
ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها
خیلی... فوق العاده...بسیار جالب بود
بسی خنده نمودم کثیر
خدا قوت