آش نخورده و دهن سوخته

الان کوییز ترمو داشتیم جای همگی خالی سوالای گلاب

سر کلاس،من پشت سر ع.ع نشسته بودم و خب کوییز شروع شد و طبق عادات معهود ما با آرامش شروع به حل تمرین با توضیحات اضافه کردیم.

استاد حل تمرین ابتدا قول گرفته بود که هر کی تقلب کنه برگه اش گرفته میشه ما هم که اهل تقلب نیستیم در نتیجه به این تذکر توجهی نداشتیم

خب گذشت و گذشت و...

...

..

.

ع.ع برگشتو گفت:"مصطفی نوشتی؟"

ما هم واسه پیشگیری از هرگونه افتادن در دام شیطان گفتیم:"نه"

ع.ع هم یه دفه برگشتو برگشو گرفت بالا و گفت:"بیا"

منم شوکه شدم و...

در کمتر از چند صدم ثانیه به دست یار گمنام امام زمان(عج) (استاد حلت) گرفتار شدم و همچنین به عنوان متقلب بزرگ از سوی نگاه بچه ها هدف تیرهای زهرآگین قرار گرفتم

شرایط خیلی بغرنج بود

بی خیال


شبیه این موشه در چنگال قانون






حالا چرا من؟



خداااااااا



نظرات 3 + ارسال نظر
منچ دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:23 http://www.mench.blogfa.com

چه احساس غریبی؟

کنود دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:14 http://kanoud.blogfa.com

چون استادتون کارآگاه خوبی نیست!

مصطفی نمازیان سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:17 http://patriot2.blogfa.com

بنام خدا. با مطلبی تحت عنوان"دیدید غلط کردید؟" به روزم .لطفا مطلب را کامل بخوانید و نظر دهید. منتظر بازدیدتان. یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد