هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام


هر شب یتیم توست دل جمکرانی ام
جانم به لب رسیده بیا یار جانی ام

از باد ها نشانی تان را گرفته ام
عمری است عاجزانه پی آن نشانی ام

طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
" شرمنده جوانی از این زندگانیم"

با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام

در این دهه اگر چه صدایت گرفته است
یک شب بخوان به صوت خوش آسمانی ام

در روضه احتمال حضورت قوی تر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام

هم پیر قد خمیدگی زینب توا م
هم داغدار آن دو لب خیزرانی ام

این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتشفشانی ام

در به دری برای غلام تو خوب نیست
تأیید کن که نوکر صاحب زمانی ام

شاعر:عباس احمدی
نظرات 1 + ارسال نظر
محمد جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:25

سلام / دست همتون درد نکنه/ایشا ا.. از این مطلب تو نشریه دانشجویی دانشگاه سیستان و بلوچستان استفاده می کنیم /التاس دعا/ تا مهر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد