ماجرای نمایشگاه کتاب فرانکفورت و سخنرانی نویسنده مرتد/ وظیفه ایران چیست؟!‏

نمایشگاه بین‌المللی کتاب فرانکفورت تقریبا معتبرترین نمایشگاه کتاب در جهان است. هر سال تعداد زیادی ناشر و نویسنده در این نمایشگاه حاضر می‌شوند و ایران نیز یکی از مهمانان همیشگی شهر فرانکفورت و نمایشگاه آن است.

امسال اما حضور ایران پررنگ‌تر از همیشه خواهد بود و بر اساس آماری که اعلام شده است، از ایران 16 ناشر و 5 تشکل و حدود 1300 کتاب در نمایشگاه حاضر خواهند شد و به همین جهت به نظر می‌رسید امسال ایران با کتاب‌های دفاع مقدس خود، حضوری قدرتمند در نمایشگاه داشته باشد تا اینکه انتشار یک خبر، تمرکز همه را از مسئله اصلی نمایشگاه یعنی کتاب، دور کرد.

خبر درباره نویسنده هندی‌الاصل کتاب موهن «آیات شیطانی» بود. سلمان رشدی!

طبق اعلام مسئولین برگزارکننده نمایشگاه، سلمان رشدی قرار است سخنران افتتاحیه این نمایشگاه باشد و با حضور وی، این نمایشگاه افتتاح خواهد شد. امری که با واکنش برخی کشورهای مسلمان و در راس آن ایران روبرو شد. در همین راستا مسئولین نمایشگاه، انتخاب سلمان رشدی را نشان‌دهنده آزادی بیان که موضوع اصلی امسال نمایشگاه است، عنوان کرده‌اند. سایت رسمی نمایشگاه درباره این رخداد نوشته است:

«سلمان رشدی نویسنده، افتتاحیه کنفرانس مطبوعاتی نمایشگاه کتاب فرانکفورت را آغاز می‌کند. وی نه تنها نویسندگان بلکه تمام صنعت نشر کتاب را تحت تاثیر خود قرار داد. این دلیل اصلی استفاده از موضوع آزادی بیان و مرزها به عنوان موضوع اصلی نمایشگاه کتاب امسال است»

اما در این میان مسئله واکنش مسئولان ایرانی که قرار است در نمایشگاه حاضر شوند به عنوان کشوری که رهبر آن حکم ارتداد رشدی را اعلام کرده است، از اهمیت مضاعفی برخوردار است.

البته از همان ساعات ابتدایی درج این خبر برخی رسانه‌های داخلی با اتخاذ مواضعی از روی احساس بلافاصله حکم به عدم حضور ایران در نمایشگاه دادند که قطعا این موضوع اتفاقی است که مخالفان ایران و از همه مهمتر سلمان رشدی از آن خوشحال خواهند شد.

بدون شک در یک عرصه فرهنگی مهم مانند کتاب، حاضر نشدن در نمایشگاه یعنی ایجاد یک خلا بزرگ که بدون شک این خلا نه تنها هیچ کمکی برای بیان حقیقت و شفاف‌سازی و جریان‌سازی فرهنگی نمی‌کند بلکه مطئمناً اگر ما حاضر نباشیم، کسان دیگری هستند که به راحتی جای ما را پر می‌کنند. این موضوع وقتی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که بدانیم، اکثر آثار ایران در این نمایشگاه محتواهایی دینی و ملی مانند دفاع مقدس دارند، ضمن اینکه حضور سلمان رشدی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت مسبوق به سابقه است و در سال‌های گذشته ضمن حضور در نمایشگاه، نشست‌های خبری را هم برگزار کرده بود.

در همین راستا امیرمسعود شهرام‌نیا، رئیس موسسه نمایشگاه‌های فرهنگی و رئیس غرفه ایران با بیان اینکه ایران در میدان‌های فرهنگی هیچ‌گاه میدان را حذف نکرده است، از اتخاذ راهبردهایی برای نشان دادن اعتراض ایران گفت. طبق صحبت‌های شهرام‌نیا ایران چهار راهبرد را پیاده‌سازی خواهد کرد:

نخست اینکه در هیچ کدام از نشست‌های سلمان رشدی ایرانی‌ها حضور نخواهند داشت. دوم رایزنی با روسای نمایشگاه‌های بزرگ دنیا برای مکاتبات اعتراضی. سوم توزیع نامه مقام معظم رهبری به جوانان غرب به زبان‌های انگلیسی‌، عربی و آلمانی و چهارم توزیع دو کتاب مرتبط با حضرت محمد(ص) که به زبان انگلیسی ترجمه شده‌اند و کارت‌پستال‌هایی که با مضامین مرتبط با شخصیت رحمانی پیامبر اکرم(ص) ترسیم شده‌اند.

به اعتقاد نگارنده با وجود اینکه اقدامات ایرانی‌ها را مثبت و منطقی باید ارزیابی کرد، اما حتی اگر سطح این اقدامات را فرضاً گسترده در نظر بگیریم، باز هم به نظر نمی‌رسید این اقدامات در افکار عمومی نشان‌دهنده اعتراض ایرانی‌ها به حضور سلمان رشدی باشد.

آنچه بیش از ماکاتبات و نامه‌نگاری‌ها که در جای خود ارزشمند است اهمیت دارد، تغییر نگرش افکار عمومی و پاسخ به چرایی مخالفت با سلمان رشدی است.

قطعاً تبلیغ جنبه رحمانیت پیامبر و همچنین انتقال نامه رهبر انقلاب به جوانان کار ارزشمندی است اما این موضوع اگر اساساً پای سلمان رشدی هم در میان نبود، باید صورت می‌گرفت و در ذهن مخاطب خارجی شخص سلمان رشدی و اقدام او به چاپ کتاب موهنش، با این اقدامات دچار استحاله نمی‌شود و اصولا ارتباطی بین این «کارهای تبلیغاتی» با مذموم بودن کار سلمانی رشدی نمی‌یابد.

به اعتقاد نگارنده باید در ذهن مخاطبی که وارد نمایشگاه می‌شوند یک جرقه ایجاد کرد و این جرقه در واقع یک سوال است! مگر سلمان رشدی چه کرده است؟!

درست است که قرار نیست سلمان رشدی در نمایشگاه امسال فرانکفرت محاکمه شود اما وقتی در ذهن مخاطبینی که قاعدتا از قشر فرهیخته‌ هم هستند، این سوال نقش ببندند، اولین کاری که می‌کنند جستجو و تحقیق است. تحقیق می‌کنند که چرا باید یک غرفه فرهنگی (کتاب) در نمایشگاه به حضور سلمان رشدی اعتراض کند؟! و این آغاز مسیر دانستن به عنوان مهمترین عنصر برای کشف حقیقت است و بدون شک ذهن پرسشگر یک کتاب‌خوان به سراغ ما خواهد آمد، البته همانطور که به سراغ سلمان رشدی هم خواهد رفت و اینجاست که باید هنر قانع کردن را به مخاطب القاء کنیم.

و حالا سوال دوم مطرح می‌شود؛ چگونه؟!

بدون شک برای توجیح و قانع کردن یک مخاطب خارجی نباید برایش موعظه خواند. بخصوص اینکه این روزها در رسانه‌ها، اسلام همان داعش معرفی می‌شود. بنابراین باید از یک وجه مشترک اخلاقی استفاده کرد؛ توهین ممنوع.

این مسئله‌ای است که در میان همه بشریت و به ویژه انسان‌های فرهیخته و کتاب‌خوان بسیار بااهمیت است. سلمان رشدی باید به عنوان کسی که به جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر توهین کرده است و اعتقادات آزاد ایشان را به سخره گرفته است، معرفی شود.

البته موضوع مهمتر این است که چطور باید نظر مخاطب و رهگذر این نمایشگاه را جلب کرد. در پاسخ باید گفت تبلیغات، راهکار جلب نظر و کشاندن مخاطب خارجی به سمت خود است. به عنوان مثال می‌توان با پخش تراکت‌هایی که روی آن فقط یک سوال مطرح شده است، این کار را کرد. آیا می‌دانید سلمان رشدی چه کرده است؟!

البته می‌توان شیوه‌های اعتراضی دیگری را هم در نظر گرفت. مانند تعطیلی یک روز غرفه ایران که البته باید قوانین نمایشگاه مورد مطالعه شود تا با این کار بهانه تعطیل کردن غرفه ایران به آنها داده نشود.

لینک مطلب بنده در سایت خبری تحلیلی حلقه وصل:

http://hvasl.ir/content/8430

جمهوری اسلامی ایران علیه جمهوری اسلامی ایران!

محمد زندی: «سینمای ایران» خود سوژه یک فیلم سینمایی است! شاید این توصیف مناسبی برای اوضاع و احوال سینمایی باشد که اهالی آن با همه سلیقه‌های فکری به آن معترض هستند و در عین حال حیات خود را وابسته به آن می‌دانند.

در میان تمام سوژه‌هایی که این سینما می‌تواند برای قلم‌های خبرنگاران و نویسندگانی که همیشه به دنبال حواشی جذاب هستند ارائه دهد، یک موضوع شاید با اهمیت‌تر از دیگر رویدادهای عجیب این سرزمین عجایب باشد و آن هم اکران فیلم‌های جنجالی و حتی توقیفی ایرانی در جشنواره‌های بین‌المللی است.

این موضوع از این نظر با اهمیت است که فیلم‌هایی که در ایران توقیف شده‌اند و یا با ممیزی و جنجال، اکران شده‌اند به راحتی برای مخاطبینی به نمایش در می‌آید که هیچ ارتباطی با ایران ندارند و سوال مهمی که در اینجا مطرح می‌شود این است که اساساً چه نیازی برای اکران این فیلم‌ها که تقریبا همگی با مضامین اجتماعی و غالبا سیاه و تاریک هستند، در جشنواره‌های خارجی و برای مخاطبانی که هیچ درک و شناختی از جامعه ایرانی ندارند، وجود دارد؟!

مسائله مهم این است که عموماً شناخت مخاطب خارجی از ایران از طریق فیلم‌های ایرانی صورت می‌گیرد؛ همانطور که اکثر ما این موضوع را تجربه کرده‌ایم که ذهنیت‌مان از فضا و فرهنگ یک کشور بیگانه توسط فیلم‌های آن کشور شکل می‌گیرد.

در ادامه به بررسی چند مورد از این دست فیلم‌ها می‌پردازیم که مشتی نمونه خروار هستند. این فیلم‌ها با وجود ارائه فضایی تاریک و تلخ از جامعه ایرانی به جشنواره‌های خارجی نیز راه یافته‌ و جالب اینکه عموما مورد استقبال نیز قرار گرفته‌اند!

عصبانی نیستم! - رضا درمیشیان

«عصبانی نیستم!»، دومین فیلم بلند سینمایی رضا درمیشیان در سی و دومین جشنواره فیلم فجر حضور داشت. فیلم اول رضا درمشیان به نام «بغض»، در دوره سی‌ام جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شرکت کرد و فقط توانست کاندید نقش اول زن شود ولی همان فیلم در بیش از پانزده فستیوال جهانی به نمایش درآمد!

«عصبانی نیستم» که روایتی ناجوانمردانه از دوران بعد از انتخابات 88 تهران است، به عنوان تنها فیلم ایرانی در شصت و چهارمین جشنواره برلین در بخش پانوراما حضور یافته است. این فیلم هیچ‌وقت در داخل کشور پروانه نمایش نگرفت!

یک خانواده محترم - مسعود بخشی

یکی از جنجالی‌ترین فیلم‌های چند سال اخیر فیلم «یک خانواده محترم» به کارگردانی مسعود بخشی است. این فیلم در بستر اتفاقات و حوادث بعد از انقلاب مخصوصا آزادی خرمشهر، به تصویر شرایط و دیدگاه‌های شخصیت‌های داستان، در حال حاضر می‌پردازد.

این فیلم که محصول مشترک ایران و فرانسه است با مشارکت سیمافیلم ساخته شد. فیلم با وجود اینکه در ایران هرگز اکران نشد اما در جشنواره کن و ابوظبی به نمایش درآمد. فیلم بعد از اکران در جشنواره فیلم کن نامزد دوربین طلایی شد و این خوشحالی تهیه‌کننده را به دنبال داشت؛ آفریده هم پس از نمایش فیلم در گفتگویی واکنش تماشاگران ایرانی و خارجی را جالب و شگفت‌انگیز خواند.

تنها چند روز پس از اینکه این فیلم به عنوان تنها نماینده کشورمان در بخش دو هفته کارگردان‌های جشنواره کن پذیرفته شد، حجت‌الاسلام حسین رحیم‌زاده، مدیر گروه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی سیمافیلم از لغو مشارکت مرکز سیمافیلم در تولید «یک خانواده محترم» خبر داد. او دلیل انصراف از مشارکت در تهیه این فیلم را مطابق نبودن فیلمنامه اولیه با فیلم تولید شده اعلام کرد.

فیلم  مسعود بخشی مدتی بعد در میان کشمکش‌های داخلی، جایزه ویژه هیات داوران بخش «افق نو» را از جشنواره فیلم ابوظبی دریافت کرد. علت اختصاص جایزه ویژه هیات داوران این بخش به فیلم «یک خانواده محترم» نگرش جدیدی اعلام شد که این فیلم همزمان به بحث واقعیت و داستان داشته است!

خرس - خسرو معصومی

خسرو معصومی در آخرین فیلم خود، داستان یک رزمنده بازگشته از جنگ را روایت می‌کرد. فیلم در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت اما بعد از جشنواره در یک تصمیم تعجب برانگیز مجوز اکران خارجی فیلم صادر شد اما مجوز اکران داخلی صادر نشد. در فیلم «خرس» فرهاد اصلانی، پرویز پرستویی و مریلا زارعی حضور داشتند.

سوالی که باید از شورای پروانه نمایش و مسئولین مربوطه پرسید این است که چرا یک فیلم ایرانی برای تماشای مخاطبین ایرانی مناسب نیست، اما برای مخاطبین خارجی که هیچ نسبتی با فضای فیلم ندارند، مناسب تشخیص داده می‌شود؟! حال آنکه اگر قرار باشد گروهی آن را مشاهده کنند، قطعا مخاطبان ایرانی تنها گزینه خواهند بود.

در این میان اما فیلم‌هایی هم بودند که روایت‌گری تلخی از جامعه ایرانی داشته‌اند و حتی در برخی موارد قبح‌شکنی هم کرده‌اند اما به هر دلیلی مجوز اکران گرفتند و فیلم‌هایشان عموما با جرح و تعدیل به نمایش در آمده است. ولی نکته عجیب این است که این فیلم‌ها که برای اکران در ایران با مخالفت‌های زیادی روبرو شده بودند، به راحتی برای مخاطب خارجی به نمایش در آمدند. در ادامه تعدادی از این فیلم‌ها را معرفی می‌کنیم.

هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند - پوران درخشنده

فیلم پوران درخشنده با وجود مخالفت‌هایی که با نمایش آن شد، در نهایت با کمی ممیزی اکران شد اما بلافاصله در حالی که داستان آن روایتی تلخ از یک اتفاق تلخ در جامعه ایرانی بود، به جشنواره‌های خارجی راه یافت. دختری در بچگی مورد اذیت و آزار جنسی قرار می‌گیرد و به حدی از این اتفاق دچار وحشت و ترس می‌شود که حتی در بزرگسالی نیز این ترس و خاطره بد در ذهنش باقی می‌ماند. حالا شیرین که دختر بزرگی شده و دوبار هم تا آستانه ازدواج رفته، فاجعه‌ای به بار می‌آورد که ریشه در ترس او در اتفاقات دوران کودکی‌اش دارد و ...

فیلم در دهمین دوره جشنواره فیلم آلماتی قزاقستان حضور یافت. اما این فقط بخشی از حضور بین‌المللی فیلم بود. «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» بعد از اینکه جوایزی چون بهترین فیلم از نگاه تماشاگران جشنواره ارواین آمریکا، تقدیرنامه از ششمین جشنواره بین‌المللی بنگلور، بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر و لوح تقدیر بهترین فیلم از جشنواره فیلم زنان مستقل آمریکا و بهترین بازیگر نقش اول زن از سوی فستیوال فیلم‌های ایرانی سانفرانسیسکو را به دست آورد، توانست دو جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم فیجی را هم به خود اختصاص دهد.

قصه‌ها - رخشان بنی‌اعتماد

فیلمنامه فیلم «قصه‌ها» که با الهام از برخی آثار فیلمسازان خارجی اصطلاحاً با شکستن چندین قصه متعلق به فیلم‌های قبلی رخشان بنی‌اعتماد به نگارش در آمده است، حتی در سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر نیز مورد اقبال چندانی از سوی داوران و منتقدان سینمایی کشور قرار نگرفته بود و اعطای جایزه بهترین فیلمنامه به آن حاکی از رفتارهای سیاسی و مغرضانه جشنواره‌های بین‌المللی خارجی نسبت به اهداف و آرمان‌های واقعی نظام جمهوری اسلامی و ادای دین برگزارکنندگان آن به جریان فتنه است.

در جشنواره ونیز سال گذشته علاوه بر فیلم «قصه‌ها»، فیلم ضد ایرانی «گلاب» جان استوارت که بطور مستقیم در حمایت از اتفاقات و آشوب‌های انتخاباتی سال ۱۳۸۸ تولید شده و نیز فیلمی دیگر با عنوان«رئیس جمهور» از محسن مخملباف سخنگوی کذایی خارج‌نشین جنبش سبز و همچنین اثری از بهمن قبادی که از ورشکستگان هنری و سینمایی ایران بحساب آمده و در خارج از کشور اقامت دارد نیز شرکت داشتند.

این در حالیست که به اعتقاد برخی منتقدان «قصه‌ها» کپی ناشیانه و غیرخلاقانه از آثار گونزالس مکزیکی همچون فیلم‌های عشق سگی، بابل و 21 گرم است.

و اما سخن پایانی ...

به نظر می‌رسد بر خلاف آنچه تهیه‌کنندگان و فیلمسازان این آثار مدعی آن هستند، این فیلم‌ها نه تنها به دنبال نقد ناهنجاری‌های جامعه نیستند بلکه میان‌برهایی برای طی کردن پله‌های شهرت کارگردانان و عوامل فیلم به حساب می‌آیند.

سوال اینجاست که اگر این سینما به بیان وضعیت شرایط اجتماعی برای اصلاح امور می‌پردازد، چه نیازی برای نمایش آن به مخاطب خارجی که قرار نیست هیچ کمکی به حل معضل بکند، دارد؟!

اما روی دیگر این سکه، مسئولین اعطای مجوز در سینما هستند که باید از آنها پرسید که آیا بهتر نیست این آثار اگر واقعا نگاه نقادانه دارند در کشور اکران شوند؟! و این در حالی که در کمال تعجب شاهد هستیم به برخی فیلم‌ها که در ایران توقیف شده‌اند، مجوز پخش خارجی داده می‌شود! سوال این است که آیا قرار است با منفی‌شدن ذهنیت مخاطبان خارجی، معضلات و مشکلات فرهنگی ما حل شود؟!

شاید ایران تنها کشور در دنیاست که مسئولین آن به نمایش فیلم‌های تلخ در کشورهای دیگر و ارائه چهره‌ای زشت از کشور خودشان علاقمند هستند! گویا جمهوری اسلامی ایران وارد یک چالش جدی با جمهوری اسلامی ایران برای معرفی تلخ خود به جهان شده است!

 لینک مطلب بنده در سایت خبری تحلیلی حلقه وصل:

http://hvasl.ir/content/8408

قیام مسلحانه مجیدی علیه طالبان و شیطان بزرگ

محمد زندی: تقریبا از ابتدای تبلیغات فیلم محمد رسول الله(ص) که قبل از اکران آغاز شده بود، همگان از استقبال زیاد از فیلم مجید مجیدی می گفتند، موضوعی که در همان روزهای نخست اکران، تحقق یافت.

درباره دلایل این استقبال و متفاوت بودن فیلم، می‌توان چندین صفحه نوشت و البته اساساً نیازی نیست، این تفاوت‌ها را بیان کرد، زیرا همانطور که از قدیم گفته اند، چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است.

از دکور و فیلمبرداری و هزینه گزاف فیلم که در تاریخ سینمای ایران بی سابقه است، گرفته تا محتوا و نگاه ویژه مجیدی به آخرین پیامبر خدا همگی، فیلم 40 میلیون دلاری مجیدی را متفاوت از سینمای ایران کرده است.

اما آنچه اهمیت دارد این بود که این فیلم با این ساختار قدرتمند که فراتر از سینمای ایران است، نباید تنها در مرزهای ایران می ماند و باید در مهمترین جشنواره سینمایی جهان(فارغ از دلایل اهمیت این جشنواره) به اکران در می آمد تا چشم جهانیان نیز به نظاره این اثر هنری بنشیند و این یک دلیل مهم داشت؛ اساساً فیلم مجیدی برای مردم خارج از مرزهای ایران ساخته شده است.

حقیقت این است که فیلم مجیدی بیش از اینکه نسخه ای برای تماشاگران ایرانی باشد، برای تماشاگران خارجی به ویژه غیر مسلمانان است و مهمترین دلیل این ادعا، نگاه خاص مجیدی به پیامبر است که این اثر را متفاوت کرده است.

اولا فیلم، به بازه ای از زندگی پیامبر می پردازد که تقریبا هیچ درگیری و تقابلی در این برهه وجود ندارد، یعنی دوران کودکی و نوجوانی حضرت محمد (ص). گذشته از اینکه فیلم درباره رسول مهربانی ها است، این دوره سنی نیز خود به صورت ذاتی پیامی صلح طلبانه و آرامش بخش دارد.

البته گفته شده است که فیلم در قسمت های دوم و سوم به دیگر سال های با برکت زندگی آن حضرت خواهد پرداخت، اما در همین قسمت نیز آن اتفاقی که مجیدی به دنبال آن بود یعنی نشاندن یک چهره متفاوت و کمتر شناخته شده از پیامبر تا بر ذهن مخاطب تاثیر بگذارد، رخ داد حتی اگر در قسمت های دیگر غزوات و درگیری ها و مصائب پیامبر به تصویر کشیده شود که البته با توجه به تجربه سینمای ایران که فیلم هایی با دکوپاژهای بزرگ مانند ملک سلیمان بر خلاف قصد اولیه، دنباله دار نخواهند بود، این موضوع در مورد فیلم مجیدی نیز دور از ذهن نیست.

دوم اینکه، فیلم به شدت بر محوریت رسول الله است. یعنی شما در این فیلم بیش از اینکه از حضور خدا آگاه باشید و همه اتفاقات مثبت فیلم را به دلیل ید خداوند قادر ببینید، به سبب حضور نوجوانی به نام محمد که آخرین فرستاده خدا است، شاهد خواهید بود. این نوع نگاه که انسان محور است، در نگاه منتقدین دینی تشیع شاید مطلوب نیاید، اما حقیقت این است که وقتی به خاطر بیاوریم که فیلم بیشتر برای غیر مسلمانان ساخته شده است، توجیه پذیر می شود. این موضوع را تقریبا در همه جای فیلم می توان احساس کرد به ویژه صحنه ای که معجزه ای رخ می دهد مانند بیرون آمدن ماهی ها از دریا.

در نظر مردم جهان به ویژه مسیحیان، نگاه انسان گرایانه ای به همه ابعاد زندگی حتی الهی وجود دارد و این موضوع حتی در میان کاتولیک های مذهبی نیز تفاوت زیادی ندارد. در ذهن آنها مسیح نیکی و منشا خیر مطلق است به گونه ای که خداوند اختیارات خود را به ایشان تفویض کرده است و در نتیجه آنچه در ذهن مردم نسبت به این پیامبر الهی وجود دارد، محور بودن ایشان است. این موضوع کاملاً در فیلم های غربی ها وجود دارد و جنبه وحیانی مسیح تنها به چند کلمه میان او و خدا (که نعوذ بالله به عنوان پدرش خطاب می شود) محدود می شود.

حال مجیدی با این علم، باید ابتدا این ذهنیت را در مخاطب خارجی خود ایجاد می کرد تا یک ارتباط ناخودآگاهانه میان آخرین پیامبر و حضرت عیسی ایجاد کند تا مردم جهان غرب او را به عنوان فرستاده خدا (حتی اگر فقط در ناخودآگاهشان باشد) بپذیرند. مجیدی در حقیقت نه خلاف حقیقت بلکه دقیقا بر اساس حقیقت آنچه رخ داده است، فیلم را ساخته اما فقط به پوسته ظاهری آن توجه بیشتری کرده است.

از آنجایی که مخاطب ایرانی و مسلمان و به ویژه شیعه، از این موضوع که همه این رخدادها به دلایل الهی است، آگاه است، بنابراین مجیدی با خیالی آسوده به دنبال تسخیر ذهن مادی گرا و ظاهربین انسان غربی رفته است تا همان طور که گفته شد، مخاطب غیر مسلمان مسیحی با پیامبر اسلام یک همذات پنداری دینی کند و ایشان را بپذیرد و بعد در لایه های بعدی، هدف اصلی فیلم را بیان کند.

اما هدف اصلی فیلم چیست؟ هدف اصلی فیلم همان چیزی است که مجیدی بارها اعلام کرده است. قرائت مجید مجیدی از پیامبر در این فیلم تنها جنبه رحمانیت آن بزرگوار است تا در این برهه حساس زمانی که مسلمانان و غیر مسلمانان علیه اسلام شمشیر کشیده اند، این حقیقت مهم که پیامبر اسلام و دین اسلام برای تکمیل شدن اخلاق و نجات انسان ها از دشمنی ها و کینه ها است را در قالب این فیلم به جهانیان ارائه دهد.

بدون شک در میان بحبوحه آتش گلوله آنهایی که به نام اسلام شلیک می کنند و کینه رسانه های غربی برای نشان دادن این چهره زشت و کریه از اسلام، فیلم مجیدی را می توان یک قیام مسلحانه علیه این امپراطوری برنامه ریزی شده دانست.

در انتها یادآوری این نکته حائز اهمیت که اگر فیلم مجیدی، برای مخاطب داخلی ساخته می شد، می توانستیم برای بسیاری از جزئیات به ویژه کمرنگ شدن خدا در فیلم، به آن ایراد بگیریم اما حقیقت این است که فیلم مجیدی یک عنصر فرهنگی برای مقابله با تفکر طالبانی و آتش بیار اصلی آن یعنی شیطان بزرگ است و به همین جهت محمد رسول الله باید به اسکار می رفت.

لینک مطلب بنده در پایگاه خبری تحلیلی حلقه وصل:

http://hvasl.ir/content/8215

از چه واهمه دارید؟

پس از پایان ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری، عموماً رسانه های گوناگون سعی می کنند با ارائه تحلیل های مختلف، مخاطب خود را بیشتر با آنچه در حال روی دادن است، آشنا کنند.البته در این بین بیشتر فعالیت این رسانه ها به ارائه تحلیل هایی می گذرد که نه بر اساس شرایط واقعی و منصفانه، که بر اساس اغراض سیاسی و دسته بندی های جناحی صورت گرفته است؛ بنابراین می توان گفت، تحلیلگران این رسانه ها بر اساس نظریه "توهم توطئه" برند تحلیلگر را یدک می کشند نه بر اساس تبیین کارشناسانه و حرفه ای شرایط.

با آمدن دقیقه 90 رحیم مشایی و هاشمی رفسنجانی، همانطور که پیش بینی می شد و پیش از این نیز صورت می گرفت، تحلیل های رسانه ها معطوف این دو کاندیدا شد و نظریه ها و پیش بینی هایی در خصوص تائید صلاحیت و اقبال عمومی ایشان ارائه شد که یکی از این تحلیل های صورت گرفته توسط تحلیلگر روزنامه کیهان انجام شد.

مهدی محمدی در مطلب خود به دو نکته اشاره می کند؛ 1- نویسنده سعی می کند اینگونه نشان دهد که جریان موهوم انحرافی تلاش دارد دو قطبی هاشمی مشایی را در فضای سیاسی جامعه ایجاد کند. 2- در عین حال که خطر جریان موهوم انحرافی را بیان می کند، از تنفر جامعه و اینکه این گروه هیچ اقبالی در میان مردم ندارد، سخن می گوید.

چه کسانی فضای دو قطبی ایجاد می کنند؟

نویسنده کیهان در ادامه تحلیل های دو سال گذشته برخی از چهره های سیاسی که در آن دولت را متهم می کردند که قصد دارد دو قطبی احمدی نژاد هاشمی را در جامعه ایجاد کند، در این مقاله نیز همین خط را دنبال می کند و تنها شانس رای آوردن دو گروه را تلاش برای ایجاد فضای دو قطبی عنوان می کند.

اما نگاهی به رفتارها، موضع گیری ها و تحلیل های اصولگرایان و جریان حامی دولت نشان می دهد، چه کسانی چنین توهمی را ایجاد کرده اند. حجم بالای تحلیل های ارائه شده توسط جناح راست، گویای این مطلب است که همه آنچه درباره ایجاد فضای دو قطبی دولت و هاشمی گفته می شود، تنها از سوی آنها بوده است و اینکه چگونه و بر اساس کدام موضع گیریهای دولت، به چنین نتیجه ای رسیده اند، سوالی است که باید پاسخ بدهند. البته اگر اصولگرایان، شفاف سازیهای رسانه های حامی دولت در خصوص اظهارنظرها و رفتارهای حاشیه ساز هاشمی که اغلب خوراک رسانه های بیگانه می شود را تلاش برای ایجاد فضای دو قطبی عنوان کنند،که دیگر حرفی نیست.

البته بررسی رفتارها و موضع گیری های سیاسی اصولگرایان، نشان می دهد، این گروه بیش از هر جناح سیاسی و یا فردی دیگری تمایل به ایجاد فضای دو قطبی دارد. نگاهی به برخی مواضع چهره های شاخص جناح راست، از جمله باهنر، توکلی، لاریجانی و شخصیت های دیگر، نشان می دهد آنها همیشه بر طبل "راست و چپ" یا "اصولگرا و اصلاح طلب" می کوبیدند.

جناح راست انحصارطلب است ولی برای نمایش چهره ای معقول که به واژه "آزادی اندیشه" احترام می گذارد، و البته خالی نبودن میدان رقابت برای مطرح کردن ادعای "رقابت تنگانگ"، فضای دو قطبی میان خودشان و جریانی ضعیف و نحیف از اصلاح طلبان ایجاد کرده اند. چنین فضای سیاسی بی شک تاب و تحمل ورود جریان سومی که از قدرت مردمی بالایی برخوردار است را ندارد و به همین دلیل دست به تخریب گسترده زده اند که یکی از آنها که در مقاله نویسنده کیهان نیز آورده شده است، این است که حامیان دولت شورای نگهبان را تحت فشار قرار خواهند داد! اما نگاهی به حجم بالای اظهارنظرهای تحکانه سیاسیون راستی نشان می دهد که در همین مدت اندک بارها اعلام کرده اند که شورای نگهبان باید مشایی را رد صلاحیت کند وگرنه "نظام دچار مشکل می شود"!

تناقض کیهانی ها

در این میان اما نکته ای جالب وجود دارد که بیش از پیش نشان می دهد تمام اتهاماتی که تحت عنوان تحلیل کارشناسی ارائه می شود، اساس پوچی دارد. چندی پیش مدیر مسئول کیهان در یادداشتی به ائتلاف جریان فتنه و جریان موهوم انحرافی پرداخته بود و عنوان کرده بود که چون جریان انحرافی دیگر به پایان حیات سیاسی خود رسیده است، مجبور است با یک جریان سیاسی پیوند بخورد و این جریان سیاسی همان جریان فتنه خواهد بود!

اینک به قسمتی از تحلیل نویسنده کیهان توجه کنید: "کسانی که هاشمی را در دقیقه 90 به جمع بندی رساندند، فقط در این اندیشه اند که از تنفر اجتماعی نسبت به جریان انحراف و اینکه نظام قصد ندارد به این تفکر اجازه تداوم بدهد، استفاده کنند."

واضح است که این مطلب در تضادی کامل با تحلیل مدیر مسئول کیهان است و سوالی که مطرح می شود این است که اساساً چگونه ممکن است دو جریان هم قصد ائتلاف داشته باشند و هم در اندیشه حذف یکدیگر؟(طبق مطلب نویسنده کیهان و مواضع شخص هاشمی رفسنجانی، جریان مطبوع وی قصد حذف سیاسی جریان دولت را دارد)

از چه واهمه دارید؟

اما موضوع دومی که باید به آن اشاره کرد این است که در تمامی سخنان، گفتارها، تحلیل ها و به اصطلاح روشنگری های اصولگرایان در خصوص جریان موهوم انحرافی، این مسئله به چشم می آید که علی رغم آنکه نسبت به جریان فوق الذکر هشدار می دهند، اما آن را بدون پشتوانه و قدرت عنوان می کنند که هیچ مقبولیتی میان مردم ندارد و به زودی به پایان حیات خود خواهد رسید!

اینک باید این سوال را از اصولگرایان پرسید که مگر ادعا نمی کنید که جریان حامی دولت در میان مردم منفور است و هیچ جیگاه سیاسی ندارند، پس از چه چیزی واهمه دارید؟ آیا گمان نمی کنید که همانطور که رهبر معظم انقلاب، شخصاً وزیر علوم دولت اصلاحات را تائید صلاحیت کردند تا تعیین تکلیف وی توسط مردم صورت بگیرد، بهتر است مردمی که به قول شما هیچ جایگاهی برای حامیان دولت قائل نیستند، تکلیف ایشان را مشخص کنند؟

اسفندیار رحیم مشایی چندی پیش در گفتگو با خبرگزاری ایسنا به همین موضوع اشاره کرده و گفته بود: "هزاران و صد ها هزار بار ما را به مسائل گوناگون متهم کردند و مردم نیز شنیدند، پس چرا اکنون اینقدر نگرانند، مگر برای مردم اطلاع رسانی نکردند، برای مردم تبیین نکردند که ما منحرف هستیم و مردم متوجه نشدند که منحرف هستیم پس چرا اینقدر نگران هستند؟"

 بی شک اصولگرایان این حقیقت را می دانند که در میدان نبرد دو قطبی که یکی اندیشه ای تمامیت خواه و انحصار طلب دارد و دیگری دارای اندیشه ای خدمت گرایانه و عدالت طلب است، بازنده خواهند بود و به همین دلیل تمام نیروی خود را به کار خواهند بست که در این عرصه شکست نخورند.

اگر شهید دیالمه امروز افشاگری می کرد...

یک روز خیلی ها رگ گردنشان بیرون زده بود. عدالت طلبی را فریاد می زدند. می گفتند گفتمان عدالت و انقلاب...

وقتی احمدی نژاد آمد هر وقت جلوی دزدها را می گرفت و افشاگری می کرد، برای دکتر کف می زدند... چون آن روزها هنوز در توهم خود ساخته انحراف غرق نشده بودند...

اما امروز دیگر افشاگری دکتر فقط می شود مصداق خیانت و نقض سخنان رهبری...

حالا امروز دیگر خبری از حمایت نیست و ترجیح می دهند وسط لحاف بخوابند... مطلب سایتشان می شود اینکه چرا دارید اختلاف افکنی می کنید!!!*

یک روز برای مناظره شعار می دادند: مناظره عالی بود    جای امام خالی بود.... اما امروز می گویند همان مناظره ها هم اشتباه بود*

یک روز دکتر از موسوی اجازه گرفت تا مدرک تقلبی همسرش را افشا کند و امروز از رئیس مجلس اجازه می گیرد تا سند خیانت برادرش را افشا کند... آن روز موسوی اجازه داد و بعد دکتر متهم شد به بی اخلاقی... امروز هم رئیس مجلس اجازه داد و بعد به بی اخلاقی متهم می شود و این بار همان ها که رگ های گردنشان برای گفتمان انقلاب و عدالت طلبی بیرون زده بود او را متهم می کنند.

امروز احمدی نژاد مجرمی را با ارائه فیلمی مستند رسوا می کند ولی... ولی همه خود را به خواب زده اند حتی همان ها که مدعی انقلابی گری بودند.... حالا کسی بررسی حقایق رخ داده در فیلم را از قوه قضائیه طلب نمی کند؛ چون متهم کردن احمدی نژاد منحرف برای ختم به خیر شدن ماجرا راحت تر است...چون حمایت از احمدی نژاد امروز یعنی منحرف خطاب شدن... یعنی هزینه

حمایت نمایندگان از علی لاریجانی در جلسه استیضاح وزیر کار در مجلس شورای اسلامی

وقتی می گویی چرا دیگر فریاد نمی زنی عدالت؟ می گوید معیار حرفمان آقاست که فرمود جرم ثابت نشده را نباید گفت... چقدر مضحک است که باز هم از آقایمان هزینه می کنند در پیشگاه ملت برای دستبند نزدن به دزدها...*

چقدر مضحک است که سه سال است هر چه افترا بود به یاران احمدی نژاد زدند... اما کسی نگفت آقا؛ اما حالا باز هم معیار همه چیز از نظرشان ولایت است این ولایت مداران فصلی...

خوشا بحالت شهید دیالمه عزیز... اگر این روزها می خواستی همان افشاگری های اول انقلاب را انجام بدهی، از طرف همین جنبش های عدالت طلب! متهم می شدی به ضدیت با ولایت متهم می شدی به خیانت... امروز عدالت را سر بریدند...

* رجا

*سخن یکی از دوستان سابقا احمدی نژادی که هی فریاد عدالت طلبی می زند

*سخنی دیگر از همان دوست فوق الذکر

پی نوشت اول: اگر بجای لاریجانی در فیلم، مشایی بود فکر می کنید چه میشد؟

پی نوشت دوم: اصلا احمدی نژاد خائن... اما جان مادرتان به خاطر خدا یکی بیاد رسیدگی کنه به پرونده برادر لاریجانی که در آن فیلم پیشنهاد های کثیف می دهد و آن را از قوه قضائیه مطالبه کند*

*رئیس قوه قضائیه برادر لاریجانی متهم در فیلم است!!!

طرح تغییر قانون انتخابات؛ انتخابات آمریکا و انتخابات آزاد

از زمانی که طرح تغییر قانون انتخابات توسط مجلس کلید زده شد، واکنش ها به آن نیز آغاز شد و دایره گستردگی این واکنش ها نیز نشان از اهمیت موضوع می دهد. البته نگاهی به واکنش های صورت گرفته نشان میدهد که اغلب گروه ها و مردم این طرح را خلاف قانون اساسی و مصلحت کشور می دانند و این سوال را مطرح می کنند که در حالی که در تمام ادوار انتخابات، دولت برگزار کننده آن بوده است، چگونه چنین طرحی در مجلس مطرح می شود؟ بخصوص آنکه طرحی مشابه طرح کنونی قبل از انتخابات 88 توسط عوامل فتنه مطرح شده بود و آنها که در سلامت انتخابات تشکیک می کردند، خواستار تغییر مجری انتخابات بودند.

اما گذشته از مباحث مختلف فنی و کارشناسی، نکته ای مغفول مانده در رابطه با این طرح وجود دارد، که اصلا به آن پرداخته نشده است.

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چند روز پیش برگزار شد؛ انتخاباتی که مردم در آن کمترین تاثیر را می گذارند، زیرا مردم رئیس جمهور را نه مستقیم بلکه به واسطه 538 عضو الکترال که با رای مردم انتخاب شده اند، برمی گزینند. شیوه کار نیز به این شکل است که مردم با انتخاب این 538 نفر، رای خود را به آنها تفویض می کنند و در حقیقت تنها 538 نفر در آمریکا حق دارند که بگویند چه کسی رئیس جمهور شود.

این سیستم که تنها جامعه محدودی از نخبگان حق تصمیم گیری دارند را سیستم الیگارشی می گویند، سیستمی که به نظر می رسد در صورت تصویب طرح تغییر قانون انتخابات، در ایران نیز پیاده سازی شود.

در حالی که در زمان انتخابات آمریکا همه از جمله نمایندگان مجلس شورای اسلامی، شیوه برگزاری انتخابات در امریکا را غیر دموکراتیک و مضحک می خوانند، گویا همین نمایندگان خواسته یا ناخواسته تصمیم دارند همین شیوه را با اندکی تغییرات در ایران نیز تصویب کنند.

بنا بر این طرح، کسانی که می خواهند کاندیدای ریاست جمهوری شوند باید از طرف 25 نماینده ادوار مختلف مجلس به عنوان رجل سیاسی و از طرف حوزه علمیه قم به عنوان رجل دینی مورد تائید قرار گیرد.

اگر در آمریکا کاندیداها توسط نمایندگان الکترال به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شوند، در ایران قرار است کاندیداها توسط سیستم الکترال تائید صلاحیت شوند و این بار قرار است 25 نماینده مجلس و حوزه علمیه قم نقش نمایندگان الکترال را بازی کنند!

اگر در آمریکا کاندیداها وامدار 538 نماینده الکترال می شوند، در ایران نیز کاندیداهای احتمالی برای تائید صلاحیت باید وامدار این سیستم شوند؛ موضوعی که با فلسفه "انتخابات آزاد" تناقض دارد.

اما "انتخابات آزاد" که دغدغه! طراحان اصلی تغییر قانون انتخابات بوده است، حال از سوی همین افراد به عنوان رمز فتنه جدید یاد می شود و گویا خیلی زود و حتی قبل از تصویب این قانون قصد دارند دست پیش را بگیرند و مخالفین این قانون را فتنه گران جدید معرفی کنند.

در همین رابطه پرویز سروری در گفتگو با فارس اسم رمز جدید فتنه را "انتخابات آزاد" معرفی کرده است. موضوعی که حجت الاسلام رئیسی، معاون اول قوه قضائیه به آن اشاره کرده است.

اولین نکته ای به شکل تلویحی از این اظهارات برداشت می شود این است که تصویب این طرح و تغییر قانون انتخابات با "انتخابات آزاد" منافات دارد. در حالی که در تمام ادوار انتخابات، ملت ایران با اعتماد به نظام جمهوری اسلامی ایران و دولت ها بر آمده از رایشان در انتخابات شرکت کرده اند و حتی بیشترین میزان مشارکت نیز در زمان همین دولت صورت گرفت، حال این پرسش مطرح است که چه کسانی می خواهند "انتخابات آزاد" را مخدوش کنند؟ اگر همانند ما اعتقاد دارید که تمامی انتخابات پیش از این با اطمینان و بدون خدشه و شبهه صورت گرفته است، اصلاح قانون و خارج کردن اختیار اجرای انتخابات از دستان دولت و وزارت کشور، جز پشت پا زدن به این اعتقاد و ایجاد خدشه در انتخابات پیشین و مطرح کردن این مسئله که دیگر قرار نیست از این پس "انتخابات آزاد" برگزار شود معنای دیگری دارد؟

گفت و شنودی به سبک کیهان

برای گفت و شنودهای آقای مدیر مسئول:

میگه: این سرمقاله نویس که روزی 3تا جاسوس و 5 تا نفوذی کشف میکنه و رسوا میکنه چرا بیخ گوش خودش این نوری زاد که توی روزنامه اش مطلب می نوشت رو کشف نکرد؟!

میگم: چون به احتمال 90درصد، نوری زاد حاجی رو سحر کرده بود و حاجی هم نمیتونست ماهیت انحرافی نوری زاده رو کشف کنه!

حسین شریعتمداری+ جاسوس یاب+ تهمت زن+ احمدی نژاد+ انقلابی دروغین

 

پاسخ یکی از بانوان گشت ارشاد به مطلب وبلاگم

چند وقت پیش مطلبی نوشتم در خصوص نفی گشت ارشاد. هر چند مطلب بنده بیشتر احساسی بود تا تحلیلی و این به دلیل مشاهدات رفتارهای نامناسب با زنان بود.(این مطلب را از اینجا می توانید بخوانید)

در نظرات آن مطلب یکی از بانوانی که در گشت ارشاد فعال هستند نظری خصوص گذاشتند و با دلنوشته ای ناراحتی اشان را از نگاه یک سوی بنده و همفکرانم اظهار داشتند.(البته به زعم خودشان)

در اینجا میخواهم نظر ایشان را منتشر کنم، هر چند که نظر را خصوص گذاشتند اما چون نمی خواهم یک طرفه به قاضی بروم، این نظر رامنتشر می کنم.

اما قبل از انتشار، باید بگویم که بنده هرگز از دست مجریان این کار ناراحت نیستم و در حقیقت مقصود سخنان بنده افرادی که سوار بر خودروهای وَن مشغول ارشاد کردن هستند، نبوده و همانطور که در مطلب قبلی اشاره کردم، منظور کسانی است که دستور انجام چنین پروژه هایی را صادر کردند(هرچند که گاهی مجریان گشت ارشاد نیز رفتارهایی زننده دارند)

 متن نظر ارسالی:

سلام
کیست مرا بشناسد !؟
کیست مرا بفهمد !؟
برادر ویا خواهر من !
من یک پلیسم ! تو چه میدانی بچه های گشت با چه حقوق و مزایایی میآیند و با چه رفتاری از سوی بزرگترها !؟ اونوقت جنابات وزارت ارشاد که اولیه ترین امور مربوط به آنهاست خوابند در کاخ هایشان و با چه حقوق و مزایایی؟
فدای یک تار موی رهبر هر چه حق ما را میخورند ! فدای یک تار موی رهبر پدرامان جنگیدند برای اسلام هیچ کس نفهمید ما هم صبح که سر کاریم هیچ... بعداز ظهر ها هم تا 12 شب بدون اضافه کاری برای رهبر مان و برای اسلامی که همه دم میزنند ولی برایش راضی نمیشوند حتی فحش بشنوند ...
شما چه میدانید این خانمهایی که میگیرند دلیل گرفتنشان چیست!؟
اصلا برای چه میگیرند!؟ به نفع کیست و برای چیست!؟ یک بار بیایید ببینید آنوقت میفهمید ...
یک چیزی میگویید برای خودتان آنهم توی مملکتی خواهر و مادرمان دارند نفس میکشند!
اصلا میدانی پسرها را هم میگیرند یا نه!؟
تو میدانی مردی که بیش از 60 تجاوز به عنف داشت (اصلا به گوشت خورده ) دلیل اولین تجاوزش بوی عطر و باز بودن سینه زن بیان میکنه !؟
اینها که میگیرند حکایت چوب استاده که اگه نخوره فردا 4 تا آدم هوس ران و چشم ناپاک میان جلوی راهشو میگیرن !
میدونی نیروی پلیس وقتی میاد سر کار که جرمی واقع شده یعنی مملکت به جایی رسیده که وزیر ارشادش خواب بوده جووناش به جایی رسیدن که این شدن !
وای وای !
شما ها چی میدونیید از آمار جرم و جنایتی که ما داریم صبح و شب میبینیم
برن اول وزیرشون استیضاح کنن بعد بچه های نیروی انتظامی رو به مسلخ بکشونن ! بچه های که به خاطر جناب رییس جمهور باطوم خوردن . آتیش خوردن . فحش خوردن بهش رای دادن بعدشم اینه که میبینی !
فدای ی تار موی آقا! پای صندوق رفتیم همینجوری فی سبیل الله ! بچه مون شب بی مادر خوابید فی سبیل الله
اگه یادت باشه و اگه دیده باشی سایت کلمه اولین کسایی رو که کوبوند همین بچه های ارشاد بودن !
کی حمایت کرد ! ولی اگه خوب یادت باشه کف خیابون بچه های انتظامی امنیت رو بر قرار کردن ...
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد ....
گفتم بدونی اینهمه ندونسته ننویسی . خصوصی میذارم چون دوست ندارم حرفمون بیرون درز کنه ! میفهمی.... من و تو یکی هستیم ... خواهر برادر
حیف که خیلی دلم پره ولی نمیشه گفت ... کاش خودت با تحقیق و بدون تعصب میحرفیدی.

وزیر یا سرباز؛ مسئله این است

همیشه از بازی شطرنج به عنوان نمونه ومثالی از دنیای سیاست یاد کرده اند. اما در شطرنج فقط سه مهره وجود دارد که می توان در سیاست برای آنها مصداقی آورد؛ شاه، وزیر و سرباز.

حال سوال این است که چه کسانی نقش سرباز را بازی می کنند وچه کسانی نقش وزیر؟

نگاهی به عملکرد افراد گوناگون، سربازها را معرفی می کند. البته سربازها اینجا همان تعریف معمول و رایج نیست. سربازها اینجا به معنی کسانی است که تنها می توانند یک مسیر را طی کنند و کمترین قابلیت انعطاف را دارند. سربازها خیلی بیشتر و سریع تر از بقیه مهره ها حذف می شوند. البته منظور از حذف در دنیای واقعی، تبدیل شدن به یک مهره سوخته است؛ مهره ای که بود و نبودش تفاوتی ندارد و تاثیر گذاری بسیاری کمتری دارد. البته گاهی این حذف شدن باعث می شود برای مهره های دشمن نیز بازی کنند.

در دنیای شطرنج سربازها تنها یک مسیر را طی می کنند که این البته به دلیل قانون این بازی است، اما در دنیای واقعی نیز سربازها تنها یک مسیر را می شناسند، با این تفاوت که آنها به دلیل عدم درک شرایط ،تهی بودن از هوش سیاسی کافی و البته تحجر، چنین رفتار می کنند.

در شرایط سیاسی پس از انقلاب و به ویژه در شرایط کنونی، نقش این سربازها را گروهی بازی می کند که در رابطه با هر مقوله ای، حتی فرهنگی برخورد سلبی را در دستور کار قرار می دهد. اقتدارگراها نامی است که برای این گروه یا جریان می توان گذاشت. آنها به همه چیز از یک بعد نگاه می کنند و به همین دلیل نیز تنها در یک بعد حرکت می کنند. آنها توانایی تحلیل ندارند و همانند یک ماشین برنامه ریزی شده با کمترین انعطاف، حرکت می کنند. به همین دلیل در برخورد با مسائل گوناگون بر اساس الگوهایی که دیگران تعریف می کنند عمل می کنند؛ البته این "دیگران"، می تواند هر کسی باشد، به ویژه مدیر مسئول یک روزنامه!

اما وزیر که در دنیای شطرنج توانایی حرکت به هر سمتی را دارد، نزدیکترین مهره به شاه است. در حقیقت وزیر بعد از شاه مهمترین مهره است و رقیب، تمام سعی خود را می کند که مهره وزیر را از بازی حذف کند و اگر به چنین کاری نائل آید مشکلی برای مات کردن شاه ندارد. به همین دلیل وزیر مجبور است به هر سمتی حرکت کند تا در زمانی مناسب اقدام به حذف مهره های رقیب کند.

شطرنج+ سرباز+ وزیر+مهره وزیر+ احمدی نژاداحمدی نژاد+ شطرنج+ وزیر+ سرباز+ شاه+ نوکر مردم

همانطور که اشاره شد، برخلاف سرباز، وزیر توانایی حرکت در هر خانه و سمتی را دارد و به همین جهت در ابعاد گوناگون بازی حرکت. در دنیای سیاست چنین شخصیت هایی بسیار باهوش هستند. آنها هوشمندانه حرکت می کنند و گاهی در ظاهر چند خانه عقب می روند تا هدف اصلی یعنی کیش و مات کردن رقیب، صورت پذیرد.

البته همانطور که در بازی شطرنج تنها یک مهره با نام وزیر وجود دارد، دردنیای سیاست نیز تعداد چنین افرادی با چنین قابلیتی که در برخورد با مسائل هوشمندانه و نه از سر تحجر برخورد کنند، بسیار کم است( البته تاکید می کنم که دردنیای سیاست و خواص نه در میان مردم)

اما در دنیای واقعی بر خلاف شطرنج، شما حق انتخاب دارید که وزیر باشید یا سرباز؛ شما می توانید انتخاب کنید که همانند یک مهره سرباز شطرنج، با کمترین اندیشه در یک بعد حرکت کنید و در نهایت به عنوان یک اقتدارگرا و متحجر، یا به مهره ای نه چندان تاثیر گذارید تبدیل شوید و یا همانند "پیام طبرزدی" ها، "محسن مخملباف" ها و بسیاری دیگر که داعیه انقلابی بودن داشتند، به مهره دشمن تبدیل شوید؟ و یا می توانید وزیر باشید؛ باهوش، منعطف، تاثیرگذار و با قابلیت های فراوان.

 

 

چرا می گوییم نامه احمدی نژاد به شاهرودی صحیح است؟

چند روز پیش که احمدی نژاد در نامه ای به آیت الله شاهرودی، در راستای وظیفه قانونی خود یعنی پاسداشت از قانون اساسی، اخطاری در همین جهت داد، دوباره سر و صدای خیلی ها بلند شد.

خیلی ها گفتند احمدی نژآد حق دخالت در قوای دیگر را ندارد. البته ازاین موضوع که چرا رئیس مجلس و قوه قضائیه به راحتی این کار را می کنند، بگذریم، یک پرسش باقی می ماند و آن اینکه ایا رئیس جمهور حق دادن تذکر و اخطار قانونی اساسی را به قوای دیگر ندارد؟

بنابر اصل 113 پس از مقام رهبري رئيس جمهورعالي ترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيما به رهبري مربوط مي شود, بر عهده دارد.

البته اینکه رئیس جمهور حق دارد هر جا که گمان کرد به قانون اساسی خدشه ای وارد شده است، چنین تذکری بدهد، بر همگان واضح است اما از آنجا که هر حرکتی توسط احمدی نژآد با تحلیل های غرض ورزانه روبرو می شود، در اینجا تفسیر شورای نگهبان از این اصل قانون اساسی که در سال 59 صورت گرفته است را در اینجا می گذاریم.

شماره 8255 / ش تاريخ 12/9/1359

شوراي‌ محترم‌ نگهبان‌ قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران

در نامه‌اي‌ كه‌ از رئيس‌ جمهور به‌ شوراي‌ عالي‌ قضائي‌ رسيده‌ با استناد به‌ اصل 113 قانون‌ اساسي‌ وظيفه‌ خويش‌ دانسته‌ كه‌ در اعمال‌ قوه‌ قضائيه‌ نظارت‌ داشته‌ باشند و نسبت‌ به‌ بعضي‌ از كارهاي‌ انجام‌ شده‌ به‌ شوراي‌ عالي‌ قضائي‌ اخطار نموده‌اند (فتوكپي‌ نامه‌ رئيس جمهور به‌ پيوست‌ ارسال‌ مي‌گردد) در صورتي‌ كه‌ طبق‌ اصل‌ يكصد و پنجاه‌ و ششم‌ نظارت‌ بر حسن‌ اجراي‌ قوانين‌ با قوه‌ قضائيه‌ است‌ نه‌ رياست‌ جمهوري‌، خواهشمند است‌ آن‌ شوراي‌ محترم‌ نظر خود را در اين‌ زمينه‌ و اصولاً مفاد اصل‌ 113 و محدوده‌ اختيارات‌ رياست‌ جمهور ابراز نمايند.

از طرف‌ شوراي‌ عالي‌ قضائي _ سيدعبدالكريم‌ موسوي‌اردبيلي‌

پاسخ شورای نگهبان

شماره 468 تاريخ 8/11/1359

شوراي‌ عالي‌ قضائي‌

موضوع‌ در جلسة‌ رسمي‌ شوراي‌ نگهبان‌ مطرح‌ و مورد بررسي‌ قرار گرفت‌ و به‌ اين‌ شرح‌ اظهار نظر شد:

«رئيس‌ جمهور با توجه‌ به‌ اصل‌ 113 حق‌ اخطار و تذكر را دارد و منافات‌ با بند 3 اصل‌ 156 ندارد

دبير شوراي‌ نگهبان _ لطف الله صافي‌

حال از آنانکه یک تذکر ساده رئیس جمهور را که در راستای عملکرد قانونی اش است، غیرقانونی می خوانند، چرا کسی در رابطه با نامه نگاریهای لاریجانی به امام خامنه ای را سوژه قرار نمی دهد و در مورد آن تحلیل نمی کند اما به محض اینکه احمدی نژاد این نامه را فرستاد همه یاد تفکیک قوا ومرحوم مونتسکیو افتادند.

البته شاید هم ایراد از دکتر احمدی نژاد است که از این به بعد نیابد حتی آب هم بخورند. چون برخی شروع به سر و صدا می کنند و بعد میگویند احمدی نژاد دائم دنبال جنجال سازی است.*

*رونوشت به برادران جاهل رجانیوز.

مباحثه امیر حسین ثابتی با یک مشایی چی!

چند روز پیش وقتی به وبلاگ امیر حسین ثابتی یعنی "دست نوشته های یک دانشجو" سر زدم(دومین بار بود که یه این وبلاگ می رفتم) مطلبی را دیدم که در آن احمدی نژاد را با خاتمی ومیرموسوی و قالیباف و هاشمی مقایسه کرده بود و گفته بود که احمدی نژاد هم مثل همه اینها از جایی ضربه خورد که مدعیش بود؛ یعنی مبارزه با فساد. و بعد به انتصاب مرتضوی اشاره کرده بود و گفته که ایشان حتی اگر از همه اتهامات هم مبری باشند، باز چون از جنس سه تیر نیستند، نباید در دولت باشند!

بنده هم در پاسخ به ایشان پس از ذکر مطالبی در انتها گفتم: "می شود بفرمائید سازمانی که برند سه تیر به افراد می زند کجاست؟ احتمالا رئیسش هم شما هستید".

بعد از مدتی آقای ثابتی هم به وبلاگ بنده آمدند و یک پیغام خصوصی دادند که در بخشی از آن نوشته شده بود: بنده حاضرم با مارکسیست و کافر بحث و مناظره کنم اما با شما مشایی چی ها نه!(قریب به همین جمله)

حقیقت اقتدارگرایی همین است؛ بدون منطق و مباحثه، تنها همان چیزی را صحیح می دانند که خودشان می گویند و معیار افراد نه حقانیت آنها بلکه خودشان هستند. یعنی همه چیز و همه کس را بر اساس ترازوی خودشان می سنجند.

البته کاش آقای ثابتی می فرمودند که مشایی چی بودن یعنی چی؟ تکلیف مارکسیست و کافر مشخص است. آنها که خدا را قبول ندارند ولی مشایی چی بودن را نمی دانم. نمی دانم بدتر از بی خدایی و ملحد بودن هم هست یا نه؛ شاید طرفدار دولت بودن(که اگر باشی بهت می گویند مشایی چی) از کافر بودن هم بدتر است. البته فقط نمی دانم چرا امام خامنه ای همچین مسئله مهمی را می گویند فرعی و آقای مشایی(بدتر از کافر و مارکسیست) هم در کنارشان می نشینند.

مشایی در کنار رهبر انقلاب امام خامنه ای در کنار مشایی اسفندیار رحیم مشایی در کنار آقا عکس آقا و مشایی مشایی در محضر رهبر انقلاب عکس رهبر ایران و مشایی

آقای ثابتی! حقیقت این است که شما استدلال ندارید. شما و امثال شماها من را یاد آن سبزهای سال 88 می اندازید که در برابر حرف منطقی جز هل هله کردن کاری بلد نبودند و مثل یک بازنده شطرنج، فقط به زیر میز می زدند تا بازی را بهم بزنند.

در ضمن در پیغام خصوصی آقای ثابتی یک مورد دیگر هم بود که خیلی برایم جالب بود. ایشان به بنده گفتند که دیگر نظرهایت را تائید نمی کنم!

البته آقای ثابتی گویا خیلی اعتماد به نفس داشته اند که گمان کردند ما صف بسته ایم که بیاییم در وبلاگشان نظر بگذاریم، اما این هم سندی دیگر از ادعای آزاداندیشی است که فریاد می زدند. وقتی منطق و استدلال نباشد همه چیز "کشک" است دیگر.

درباره خانم ها الهیان و امین زاده

اول اینکه خانم الهیان گفته اند: من تردید ندارم که پشت صحنه تخریب های انتخاباتی نفوذی های جریان فتنه و انحراف قرار دارند!

مشخص نیست، در حالی که هر روز یکی از اعضای ۷+۸ و جبهه پایداری علیه آن یکی جبهه اظهار نظر می کند، جریان موهوم انحرافی  (منظورشان همان دولت است) چگونه پشت این قضایا است؟ شاید هم جریان انحرافی از طریق جن گیری و اینطور کارها، ذهن اعضای این دو جبهه را تسخیر کرده!!!

دوم اینکه خانم الهام امین زاده که چندی پیش با روزنامه ایران مصاحبه کرده بود، زده زیر حرفهایش و گفته است که به نام روزنامه جوان مصاحبه کرده اند!!! البته خانم امین زاده نگفته پس چطوری متوجه سوال آخر نشده است که مصاحبه کننده گفته که با مصاحبه با رسانه دولت ممکن است به شما فشار بیاورند و خانم امین زاده هم گفته هر نماینده باید مستقل باشد!

نکته جالب اینکه در پاسخی که خانم امین زاده برای فارس فرستاده است، ایشون اول به نوع انتخاب تیتر توسط روزنامه اعتراض داشته اند و بعد موضوع روزنامه جوان را مطرح کردند... خانم امین زاده، بی شک اگر روزنامه ایران بنام روزنامه جوان با شما مصاحبه کرده بود، شما همین مضوع را با آب و تاب در همان قمست نخست پاسختان می آوردید نه اینکه در ذیل توضیحاتتان در خصوص پایبندی به جبهه متحد و به عنوان نکته دوم.

در ضمن شما گویا در این کشور زندگی نمی کنید که بدانید سیاست هر روزنامه چه چیزی است. روزنامه جوان کی می آید از شما برای نفی جریان موهوم انحرافی مصاحبه بگیرد؟ و شما هم با اقتدار آن را نفی کنید؟

خانم امین زاده در دور اول به شما رای دادم و برای دور دوم هم قصد داشتم به شما رای بدهم اما اینک شما آدم سست عنصری دیدم که نمی توان رویتان حساب کرد. شما حالا وجه خود را هم در میان حامیان دولت از دست دادید و هم اینکه اقتدارگرایان که حقیقت را میدانند(آنها به خوبی می دانند که شما با روزنامه ایران و با علم به اینکه این روزنامه دولت است، مصاحبه کردید) دیگر به شما اعتمادی نخواهند کرد. البته میدانم که تحت فشار قرار گرفته اید و بی شرمانه شما را از نظر روانی تحت فشار قرار داده اند، اما وقتی راهی سفر کربلا می شوید، دیگران نباید نگران له شدن زیر سم های اسب باشید.

برای صاحبان گشت ارشاد

چند هفته پیش، داشتم از خیابان پیروزی می گذشتم که التماس های یک زن را برای سوار نشدن در ماشین وَن گشت ارشاد دیدم. ماشینی که در فاصله 200 متری که من طی کردم دو زن دیگر را هم به زور سوار خودرو کرد.( یاد ماشین های شهرداری افتادم که ساعت 9 کیسه های زباله را از سر هر کوچه که می گذرند، جمع می کنند)

جالب اینکه وقتی خودروی گشت ارشاد می خواست زن سوم را سوار کند، مردم به آن خانم می گفتند از توی کوچه فرار کند!!!( ببینید اوضاع به کجا رسیده)

دیروز هم در همان خیابان بودم که ناگهان یک دختر جوان در حالی که کیفش را دو دستی در آغوش گرفته بود، از کنارم به سرعت گذشت.

کمی جلوتر را نگاه کردم و دیدم...بله.... باز هم خودروی گشت ارشاد دارد یک زن "ایرانی" را با خود می برد و آن یکی خانم هم از ترس گیر افتادن داشت به سرعت می دوید.(همانی که از کنارم گذشت)

اما روز قبل از آن نیز، داخل اتوبوس بودم که فریادهای بلند زنی را دیدم که با پسر جوانی بحث می کرد. چون اتوبوس توقف کرده بود توانستم متوجه بشوم که آن زن به خاطر آزار پسر(متلک پرانی) با آن پسر درگیر شده بود.

نمی خواهم باز بگویم، اینها همان خانم هایی هستند که دم هر انتخابات و مراسمی از نجابت زن ایرانی حرف می زنید. نمی خواهم یادآوری کنم که اینها ناموسمان هستند. نمی خواهم دوباره سخن دکتر احمدی نژاد در مجلس در خصوص گشت ارشاد را تکرار کنم.

گشت ارشاد سخنان احمدی نژاد در مجلس در خصوص گشت ارشاد و قانون عفاف و حجاب مصاحبه تلویزیون با بد حجابها احمدی نژاد اقتدارگرایان

فقط آمدم بگویم، همانطور که متلک پرانی های یک پسر... امنیت روانی یک خانم را بهم می زند، شما گشت ارشادیها هم صد برابر بدتر امنیت روانی زنها را بهم می زنید. چون بر روی گشت ارشاد، برچسب قانون هم زده شده است! شما هیچ فرقی با آن پسر ندارید که بدتر هم هستید. خواهرانمان امنیتی احساس نمی کنند. چون چند قلچماق با لباس مقدس نیروی انتظامی دارند زنها را از خیابان جمع می کنند.

امنیت روانی جامعه و زنها را بهم می زنید و بعد دوباره می آیید مردم را به حضور در انتخابات تشویق می کنید و تبلیغاتی از این دست.

حقیقت این است که شما گشت ارشادیها بزرگترین دشمن انقلاب هستید. این رفتارهای متناقض و متحجرانه را انجام می دهید و مردم نیز همه را می گذارند به پای انقلاب. آن سردار رادان و احمدی مقدم هم با افتخار از گشت ارشاد سخن می گوینند و بعد می روند پیش امام خامنه ای. واقعا نمی فهمند که با این کارشان پیام می دهند که، بله همه چیز با دستور رهبری انجام شده است.

خدایا نمی دانم با این جماعت "احمق" چه کنم؟ گویا دغدغه انقلاب ندارند؟ گویا برایشان چماق همه راه حلهاست. خدایا اول از همه من را و بعد این جماعت نادان را به راه راست هدایت فرما.

در ضمن، دوستان از من نپرسند که چرا از ادبیات توهینی! استفاده کرده ام. نپرسند چرا منطقی صحبت نکردی. زیرا با این جماعت چماق بدست نمی شود منطقی حرف زد، که اگر اثر داشت، همان صحبتهای منطقی دکتر احمدی نژاد، روی این جماعت تاثیر می گذاشت.

مجلس دیکتاتوراست دیگر

باز هم سنگی دیگر از سوی مجلس؛ این شاید بهترین تیتری باشد که میتوان برای استیضاح شیخ الاسلامی انتخاب کرد. بهانه مجلسی ها هم، همانطور که همه میدانید انتصاب مرتضوی به عنوان ریاست صندوق تامین اجتماعی است.

نمیخواهم بگویم که این حق وزیر است و شیخ الاسلامی به دلیل انجام یکی از اختیاراتش دارد استیضاح می شود؛ اصلا وقتی  یکی از نمایندگان مجلس در نطق میان دستور امروزخود( چهارشنبه) می گوید شیخ الاسلامی وزیر کارآمدی است اما بخاطرانتخابش استیضاح می شود،دیگر جایی برای توضیح نمیماند. این را هم نمی خواهم بگویم که مرتضوی که قرار است رئیس صندوق تامین اجتماعی شود، خیلی از این مجلسی ها که در شرکت شصتا حضور دارند، تو دردسرمی افتند.

قصد من از نوشتن این مطلب این است که بگوییم، مجلس ما دیکتاتور است؛ همین!

یعنی الان نظام ما نظام دیکتاتور پارلمانیست. وقتی مجلسی که در قضیه دانشگاه سخن امام خامنه ای را استحاله می کند و مصوبه ای بر خلاف نظر امام و مردم تصویب می کند، یعنی مقام رهبری برای ایشان جایگاهی ندارد.

در مورد دولت هم که نیاز به توضیح ندارد. دولت راست برود، آنها چپ می روند و بلعکس. دولت میگوید می خواهد شغل ایجاد کند، مجلس نه تنها هیچ کمکی نمی کند، تا می تواند سنگ اندازی می کند.

همه این موضوعات را همه شما هم دیده اید و هم شنیده اید و دلیل از بیان آنها تنها یادآوری بود. مجلسی که اگر در دولت کسی بر خلاف میلش آب بخورد، به مجلس می کشانندش و جورابش را پرچم می کنند!

همین امروز مجلس محترم در حالی که کارهای مهمتری چون تصویب بودجه دارد، آمده وگفته است ما نمی گذاریم ببر از روسیه وارد کنید. توجه میکنید که! یعنی مجلسی ها اگر فردا آمدند تو خانه ات و گفتند چرا فلان کار راکردی نباید ناراحت بشی، چون مجلس دیکتاتور همین است دیگر؛ تو هر کار اینمملکتدخالت می کنند این دیکتاتورها.

پی نوشت: این مجلسی دست کمی از مجلس ششم نداشت.

امام علی و سفرهای استانی

داشتم کتاب "امام علی، صدای عدالت انسانی" نوشاه نویسنده مسیحی لبنانی"جرج جرداق" را میخواندم که بخشی از کتاب که جمله ای بود از حضرت علی(ع) که ارتباط بسیار زیادی با سفرهای استانی داشت، نظرم را جلب کرد. عین جملات آن حضرت را برای آنانکه، افتتاح آب برای یک منطقه محروم را افتتاح یک جوی آب که نیاز به حضور دولت نیست،می دانند، می گذارم:

امام على، در فرمان خود به مالک اشتر- در مورد ناتوانان از کار- می فرماید: "در هر شهرى، براى آنان سهمى از بیت المال و مقدارى از غلات را قرار بده، زیرا حقى که باید به دور برسد، همان حقى است که باید به نزدیک برسد و بدین ترتیب حق همگان مراعات مى شود."

"و چون اموال به طور امانت، در نزد دولت و حکومت است، بر خود دولت واجب است که درباره آنان تحقیقاتى بنماید و آنان را پیدا کند و نیازمندیهاى آنان را مرتفع سازد، براى آنکه کار و وظیفه دولت آن است که از مردم نگهبانى کند و نیازمندى آنان را برطرف سازد و این کار باید به طور مستقیم، از طرف دولت آغاز گردد، نه آنکه در انتظار خواهش دردمند نیازمندى باشد، تا اقدام نماید."

"در طبقه بینوا و بدبخت و محروم، کسانى هستند که چون در چشم ها کوچکند، به تو دسترسى ندارند. اینان را فراموش مکن و به وضعشان رسیدگى بنما، زیرا که این گروه از مردم، بیشتر از دیگران نیازمند رسیدگى و عدالت هستند."

ادامه دعواهاي سياسي جبهه پايداري و 7+8 در ميان خدمت رساني دولت

در ادامه دومينوي تشديد اختلافات ميان گروه هاي سياسي تازه تاسيس اصولگرايي، جبهه پايداري به انتشار بولتني در خصوص جبهه 7+8 اقدام كرد كه با واكنش شديد رسانه هاي حامي آن روبرو شد.

در اين بولتن كه برخي مطالب آن نشان از وجود اختلافات شديد، ميان انديشه هاي اين دو طيف مي دهد،نسبت به حضور ساكتين فتنه و برخي ديگر از چهره ها انتقاد كرده و اين سخن مهدوي كني مبني بر تكليف دانستن تشكيل اين جبهه توسط رهبري را رد كرده است.

اما ريشه اين اختلاف افكني ها كه قرار بود، بناي وحدت باشد، چيست؟

سال گذشته وقتي موضوع وحدت جدي تر از هميشه شد، قرار شد سه تن از سياسيون اصولگرا و رئيس جمهور جلسات دائمي و روتيني را برگزار كنند تا اختلافات در آنها مطرح شود و در نهايت مشكلات ميان طيف هاي مختلف برطرف گردد.

اما ديري نپائيد كه رئيس جمهور متوجه شد كه اين مسير، نه براي حل اختلافات كه براي ترسيم چهره جديد سياسي ودر نتيجه ايجاد پايگاه جديد براي حضور در انتخابات است. به همين دليل، از ادامه حضور در اين جلسات امتناع كرد تا همانند گذشته وقت خود را در ارتباط مستقيم با مردم بگذراند تا سياست مداران.

به هر ترتيب جبهه 7+8 متولد شد و پس از آن جبهه پايداري نيز اعلام موجوديت كرد و بعد از آن نيز محسن رضايي كه نمي خواست از قافله عقب بماند، جبهه ايستادگي را تشكيل داد.

اين ريل گذاري هاي جديد كه در كمال تعجب مردم، با نام وحدت اصولگراها شكل مي گرفت، اختلافات را بيش از پيش عيان كرد. نخستين اظهار نظرهاي اعضاي 7+8 بر عليه جيهه پايداري، واكنش اين گروه را به دنبال داشت.

اعضاي 7+8 مدعي بودند گرايش به سوي اين گروه، هم باعث وحدت مي شود و هم نگاه هاي مختلف سياسي را پوشش مي دهد و حضور و عضويت در گروهي غير از اين جبهه، بر خلاف توصيه رهبري است!

اينگونه اظهارات توسط حاميان جبهه پايداري كه اكثر آنها به واسطه حضور احمدي ن‍‍ژاد، نامي در سياست پيدا كردند، نشانه انحصار طلبي و تماميت خواهي اين جريان عنوان شد و حضور نمايندگاني از سوي قاليباف و لاريجاني در اين جبهه را كه از ساكتين فتنه بودند، نشانه گمراهي اين جريان دانستند.

اختلافات اين دو جبهه كه تقريبا هر هفته يك همايش انتخاباتي در يكي از استانهاي كشور برگزار مي كنند، باعث شد پرو‍ژه اي نخ نما شده را كليد بزنند و آن اينكه وجود اختلاف در ميان اين دو طيف را نقشه جريان موهوم انحرافي عنوان كنند! موضوعي كه خيلي زود با بي محلي افراد گوناگون، از جمله اعضاي اين جريانات روبرو شد؛ زيرا آنها به خوبي مي دانند كه ريشه اختلافات آنها از كجا نشات مي گيرد.

حال پس از گذشت چند ماه از تشكيل اين دو جبهه كه قرار بود راهكاري براي وحدت ميان سياست مداران باشد، به اختلاف افكني تبديل شد و اين اختلافات و تنازعات در حال حاضر بيش از پيش نمود يافته است.

در اين ميان مردم هر روز شاهد سخنراني هاي اين دو جريان عليه يكديگرند و آنها را گم شده در ميان تنازعات و مطالبه گري هاي سياسي كه تنها اهداف انتخاباتي را دنبال مي كند، مي بينند.

مردم هر روز از خود سوال مي كنند، اگر هدف هر مسئولي در حكومت اسلامي تسهيل خدمت رساني به مردم و مستضعفين است، پس چگونه با تشكيل گروه هاي سياسي و برگزاري ميتينگ هاي انتخاباتي و حزبي مي توان به مردم خدمت كرد؟

مردم كه هر هفته رئيس جمهور را در شهر خود و براي انجام خدمت رساني مي بينند، چطور مي توانند قبول كنند اين تنازعات و گاهاً فحاشي هاي سياسي اين دو جريان به منظور خدمت رساني است؟

و در آخر بايد از حاميان ابن جريانات پرسيد گمان نمي كنيد اين اختلافات نتيجه بيراهه رفتن راه است؟ مسيري كه بارها مقام معظم رهبري افراد را از گام برداشتن در آن بر حذر داشتند.

چند انتقاد درباره اظهارنظرهای پناهیان

چند روزیست که سخنان پناهیان کمی آزارم میدهد. پناهیانی که دوستش داشتم و دارم، اما از بابت اینکه یک وقت برخی ها از سخنان او سوء برداشتی نکنند، این را می نویسم.

چند روز پیش پناهیان گفته بود، مسئله اصلی تقواست نه گرفتن دزد و غارتگر بیت المال!

عمق جمله پناهیان قابل قبول است؛زیرا هر کس تقوا را رعایت کند دیگر سراغ دزدی از بیت المال نمی رود، اما دو نکته درباره جمله پناهیان لازم است یادآور شویم:

اول اینکه بهتر بود آقای پناهیان لفظشان را تغییر می دانند و اصلا قسمت دوم جمله را نمی آوردند... بهتر بود می گفتند، تقوا اصل است و اگر رعایت شود کسی دیگر دزدی نمی کند.

نکته دوم: وقتی با چنین لفظی این جمله بیان می شود، مردم عام اولین چیزی که می گویند این است که "ظاهرا خودشان خورده اند وحالا که بگیر بگیر شده است، می گوید مسئله اصلی این نیست!"

چند روز قبلش هم پناهیان گفته بود که "آزادی بیان یک مرام صهیونیستی است!"

شاید اگر می گفتند صهیونیست از حربه آزادی بیان برای حمله و هتاکی استفاده می کند، کاملا قابل قبول است، اما اینکه بگوییم، آزادی بیان یک مرام صهیونیستی است، کاملا بر خلاف منویات و توصیه های آقا در ارتباط با برگزاری کرسی های آزاد اندیشی است.

آقای پناهیان عزیز این یادآوری ها و تذکرهای برادرانه را دادم تا شاید ببینید و کمی تامل کنید، هر چند میدانم که کوچک تر از آنم که چیزی به شما بگویم. البته چند وقتی است که مواضعتان  درباره دولت هم ناراحتم می کند، اما ما بر خلاف تکفیری ها کسی را بخاطر نظراتش دفع نمی کنیم.

پيام دفاع جانانه حزب اللهي ها از جوانفكر به اقتدارگرايان

پس از يورش نيروهاي دادستاني به روزنامه ايران و مجروح شدن تعدادي از كاركنان روزنامه، يك موضوع در رسانه هاي اقتدارگرايان (اصولگرا نماها) به چشم خورد و آن اينكه برخلاف گذشته كه هر موضوع كوچكي كه به دولت مربوط مي شد، به سرعت در بوق وكرنا ميكردند، اينبار جز چند خبر هيچ بازتابي نداشته است.

نگاهي به اتهاماتي كه اين اقتدارگرايان به طرفداران دولت مي زدند، اين موضع سكوت را رمز گشايي مي كند؛ در اين مدت كه برچسپ جريان انحرافي! به همه طرفداران دولت زده شد،(اولين بار هاشمي رفسنجاني چنين واژه اي را به كار برد) يك اتهام خنده دار به طرفداران دولت زده مي شد و آن اينكه اطرافيان و طرفداران مشايي، تعدادي آدم ترسواند كه هيچ علاقه اي به دادن هزينه ندارند و تنها به دليل تطميع و پول هاي كلاني! كه به آنها داده شده است، به دور مشايي جمع شده اند.

البته مضحك بودن چنين اتهامي كه تنها به دليل فريب افكار عمومي زده شد، كاملا آشكار بود، اما واكنش نيروهاي حزب الهي روزنامه ايران، در هنگام يورش به روزنامه و در دفاع از جوانفكر در مقابله  با رفتار زننده نيروهاي ... صورت گرفت، خط بطلاني بود بر اتهام اقتدارگرايان چشم و گوش بسته.

كاركنان روزنامه ايران كه اكثرا از نيروهاي بسيجي مخلص هستند، وقتي در دفاع از سرپرست روزنامه ايران اينچنين هزينه دادند، (بطوريكه تعدادي از آنها براي ماه ها با گردني آتل بندي شده زندگي كنند) بدانند كه در مقابل هجمه به رئيس جمهور ولايي و منتخب مردم تا پاي جان مي ايستند.

گزارشی از ماجرای ورود افراد دادستانی به روزنامه ایران و توهین به احمدی نژاد

پس از يورش نيروهاي دادستاني به روزنامه ايران و مجروح شدن تعدادي از كاركنان روزنامه، يك موضوع در رسانه هاي اقتدارگرايان (اصولگرا نماها) به چشم خورد و آن اينكه برخلاف گذشته كه هر موضوع كوچكي كه به دولت مربوط مي شد، به سرعت در بوق وكرنا ميكردند، اينبار جز چند خبر هيچ بازتابي نداشته است.

نگاهي به اتهاماتي كه اين اقتدارگرايان به طرفداران دولت مي زدند، اين موضع سكوت را رمز گشايي مي كند؛ در اين مدت كه برچسپ جريان انحرافي! به همه طرفداران دولت زده شد،(اولين بار هاشمي رفسنجاني چنين واژه اي را به كار برد) يك اتهام خنده دار به طرفداران دولت زده مي شد و آن اينكه اطرافيان و طرفداران مشايي، تعدادي آدم ترسواند كه هيچ علاقه اي به دادن هزينه ندارند و تنها به دليل تطميع و پول هاي كلاني! كه به آنها داده شده است، به دور مشايي جمع شده اند.

البته مضحك بودن چنين اتهامي كه تنها به دليل فريب افكار عمومي زده شد، كاملا آشكار بود، اما واكنش نيروهاي حزب الهي روزنامه ايران، در هنگام يورش به روزنامه و در دفاع از جوانفكر و  در مقابله  با رفتار زننده نيروهاي ... صورت گرفت، خط بطلاني بود بر اتهام اقتدارگرايان چشم و گوش بسته.

http://aftabnews.ir/images/docs/000139/n00139733-r-b-002.jpg

كاركنان روزنامه ايران كه اكثرا از نيروهاي بسيجي مخلص هستند، وقتي در دفاع از سرپرست روزنامه ايران اينچنين هزينه دادند، (بطوريكه تعدادي از آنها براي ماه ها با گردني آتل بندي شده زندگي كنند) بدانند كه در مقابل هجمه به رئيس جمهور ولايي و منتخب مردم تا پاي جان مي ايستند.

از جوان اهانت کننده تا مداح هتاک

 توهین و تهمت، در اسلام بسیار مذموم هستند و طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران نیز جرم محسوب می شوند. در همین راستا طبق ماده 308 قانون مجازات اسلامی، توهین به هر کس به هر نحوی از جمله فحاشی، جرم محسوب می شود و برای آن مجازات تعیین می کنند.

چند ماه پیش نیز در فضای مجازی، فیلمی از توهین یک نفر به فائزه هاشمی پخش شد. هر چند که در همان زمان بسیاری آن را مشکوک می دانستند، اما این توهین بسیار مذموم بود و به همین دلیل قوه قضائیه نیز به سرعت و بر اساس وظیفه اش، به این موضوع رسیدگی کرد و فرد توهین کننده نیز پس از مدت کوتاهی با شکایت مدعی العموم بازداشت شد.

در همان زمان بود که رهبر معظم نقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، در مذمت توهین و اهانت، سخن گفتند. ایشان در آن دیدار با اشاره به دوری از چنین رفتاری چه در فضای مجازی و چه غیر از آن، فرمودند:

"فضای اهانت و هتک حرمت، مخالف اسلام، خلاف شرع و خلاف عقل سیاسی است و موجب خشم خداوند می شود...همة این مسائل باید بدور از “هتک حرمت و اهانت و فحاشی”، بیان شود تا اعصاب جامعه و آرامش مردم را بر هم نزند و همه در این زمینه مسئولند".

با وجود آنکه روی سخنان مقام معظم رهبری به همه مردم و مسئولین بویژه نیروهایی که خود را حامی انقلاب می دانند، بود ولی با این وجود این روزها شاهد زیر پا گذاشتن منویات رهبر معظم انقلاب و البته عمل نکردن به دستورات صریح اسلام هستیم.

با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، ماه میهمانی خدا، ماه عبادت و بندگی که اساس آن بر زدون هرگونه زشتی و پلیدی از خود است، در چند شب گذشته و در مجالس عزاداری، مجدداً شاهد توهین های بی سابقه ای هستیم که بیش از پیش توجه مسئولان قوه قضائیه و مجریان قانون را می طلبد.

در چند شب گذشته منصور ارضی که هر ساله در مسجد ارک، همزمان با ماه مبارک رمضان به مداحی(!) می پردازد، همچون سال گذشته بر خلاف توصیه رهبر معظم انقلاب به مداحان، اقدام به توهین به مسئولین دولتی کرد؛ اما این بار توهین های وی از اهانت های سال گذشته پا را فراتر گذاشت، بطوریکه حتی این فرد حکم و فتوای(!) قتل رئیس دفتر رئیس جمهور را نیز صادر کرد!

به طور حتم این برای نخستین بار در تاریخ مداحی است که فردی این چنین بی پروا و به بدون ترس از هر گونه برخوردی، خود را بالاتر از قانون و شرع می پندارد که برای خود حکم قتل صادر می کند.

جالب آنکه پس از آنکه این اقدام توسط علما و بسیاری دیگر، مورد انتقاد شدید واقع شد، وی مجدداً با تکرار حرفهایش، اعلام کرد که پای حرفش ایستاده است!

این در حالی است که علاوه بر آنکه در ماده 308 قانون مجازات اسلامی، برای فحاشی به هر شخصی مجازات تعیین شده است، در ماده 309 همان قانون نیز به توهین به مسئولان بر حسب مسئولیت شان اشاره دارد و عنوان می دارد، اگر کسی به مقام مسئول بر حسب مسئولیتش توهین کند، مجرم محسوب می شود. 

 البته همچنین باید اشاره کرد، طبق چندین بند از قوانین اساسی از جمله قانون اصل بیستم، همه افراد اعم از زن و مرد، در برابر قانون برابراند.

حال افکار عمومی منتظر واکنش قوه قضائیه و مدعی العموم که پیش از این به خوبی نسبت به اهانت و بی ادبی، واکنش نشان دادند، است تا ببیند آیا واقعاً بر طبق قانون اساسی، قانون برای همه یکسان است؟ خواه یک جوان فحاش باشد و خواه یک مداح.

چند سوال مهم در رابطه با تشکیل این کمیته های به اصطلاح وحدت

چند سوال مهم در رابطه با تشکیل این کمیته های به اصطلاح وحدت که به منظور انتخابات تشکیل شده اند:

سوال نخست این که این سیاسی بازیها و حزب بندی‌ها در کجای نظام ایدئولوژیک و آرمانی جمهوری اسلامی ایران جای دارد؟

این تقسیم بندی ها که از نظر مردم یک سیاست بازی کودکانه بیشتر نیست، در کجای معادله خدمت به مردم و نوکری برای مردم جای دارد؟

آیا این جناح بندی ها، برای مردمی که سالها در روستای دور افتاده ای به امید دیدن یک مدیر نشسته بودند تا بیاید گره آنها را باز کند، اهمیتی دارد؟ آن مردمی که تنها مدیری که دیده اند رئیس جمهور بوده است.

به طور کلی این سیاسی کاریها و جناح بندی های سیاسی، که تقلید دست چندم از مدل های سیاسی و انتخاباتی غربی است، در کدامیک از مطالبات رهبر معظم انقلاب جای دارد؟ از کدامیک از منویات رهبر انقلاب چنین منظور و مفهومی را استخراج کرده اید؟

جالب اینکه گفتند دولت نیز باید نماینده اش را برای حضور در یکی از این جبهه ها معرفی کند، اما سوال این است، آیا تا به حال متوجه نشده اند، این قشربندی ها، دسته بندی و یارکشی ها سیاسی برای دولت و احمدی نژادی که گفتمانش "نوکری مردم" است، فارغ از یک عقبه فکری صحیح است که تنها دولت را از کار اصلی خود یعنی خدمت به مردم باز می دارد؟

و سوال مهم اینکه مگر وحدت با قشر بندی می شود؟ اگر اسمش وحدت است پس این جناح بندی ها دیگر چیست و اگر نیست چرا از عنوان وحدت استفاده می شود. کجای دنیا دیده شده که دم از وحدت بزنند و چند حزب یک کمیته ای تشکیل دهند و چند حزب دیگر کمیته ای دیگر! اصلاً مگر وحدت به شرط چاقو می شود؟

چرا نابرده رنج كپي اخراجي ها نيست؟

نابرده رنج يكي از معدود سريال هايي است كه هم مورد استقبال مردم قرار گرفت و هم بسيار خوب از آب درآمد. 

اما اين روزها يكي از مسائل حاشيه اي كه اين سريال داشته است اين بوده كه مي گويند اين سريال كپي اخراجي ها ست. شايد در نگاه اول اينچنين به نظر برسد، بخصوص آنكه درون مايه كلي آن راجع به فردي است كه دفاع مقدس را جنگ ديگران ميداند و در نهايت پس از ورود به خطوط مقدم جبهه، دچار استحاله مي شود و تحولي بزرگ در او رخ مي دهد.

اين درون مايه و همچنين بازي نقش اول سريال نابرده رنج و اخراجي ها كه هر دو توسط كامبيز ديرباز نقش آفريني مي شود، اين موضوع كه نابرده رنج يك كپي از اخراجي هاست را در ذهن تداعي مي كند.

اما با نگاهي ژرف تر به اين سريال متوجه خواهيد شد نه تنها نابرده رنج يك كپي از اخراجي ها نيست بلكه در قسمت هايي رقيب سينمايي خود را به زير مي كشد.

از جمله آنها نوع شخصيت پردازي است؛ شخصيت ها در سريال نابرده رنج بر خلاف اخراجي ها، شخصيت هاي واقعي تري هستند و مخاطب راحت تر و سريعتر با آنها ارتباط برقرار مي كند. در اخراجي ها شخصيت هاي اصلي فيلم كه بار طنز را هم بر دوش مي كشند، شخصيت هايي فانتزي هستند كه ميان يك كمدي هجو و يك كمدي موقعيت گير افتاده اند. نظير شخصيت هاي اخراجي ها را كمتر در دنياي واقعي مي بينيم ولي هر روز با افرادي با تيپ هاي اسد و عماد برخورد ميكنيم كه هم رفتارشان و هم شوخي هايشان غير واقعي نيست.

شخصيت هاي اخراجي ها كاملاً اغراق آميز و هجو هستند اما عماد و اسد نه احمق اند و نه غير زميني. به همين دليل شخصيت ها در سريال نابرده رنج بسيار گيرا اند. البته در اين بين نبايد از بازي خوب سام درخشاني و كامبيز ديرباز گذشت. ديرباز برخلاف آنچه بعضي منتقدين سعي دارند بگويند كه كپي برداري از شخصيت مجيد سوزوكي در فيلم اخراجي هاست، شخصيتي متفاوت دارد.

در اخراجي ها ديرباز در نقش فردي نسبتاً شرور و سابقه دار بازي مي كند ولي ديرباز سريال نارده رنج، فردي است نه چندان باهوش و زرنگ كه بزرگترين خلافش گرفتن پول ربا است كه آن هم وقتي با نهيب پدرش روبرو مي شود، پشيمان مي شود و آن را برمي گرداند.

دومين نكته در رابطه با فيلمنامه سريال است كه البته به طور حتم به آن نقد وارد است، اما چند نكته مثبت در آن وجود دارد كه نكات منفي را در خود مي پوشاند. از جمله ايده كلي داستان كه مهمترين بخش آن نيز است.

قدم گذاشتن در سفري پر ماجرا براي جستجو و يافتن گنجي قديمي و افسانه اي هميشه يكي از جذاب ترين ايده ها براي نويسندگان است تا با آن داستان خود را بنويسند.

با وجود آنكه ايران كشوري تاريخي است كه اين خود بستري مناسب براي بسياري از نويسندگان است اما كمتر نويسينده و فيلمنامه نويس ايراني به سراغ چنين ايده اي رفته است. اما بذرافشان و دو تن ديگر از همكارانش اين كار را كردند و داستاني را با محوريت يافتن گنج آن هم در زماني كاملاً مناسب (دهه 60 و در زمان اوج جنگ) روايت كردند.

اين جذابيت داستاني فيلمنامه در كنار روند سريع سريال كه كاملاً هم منطقي است، فيلمنامه اين اثر را از اخراجي ها متمايز مي سازد.

در حقيقت فيلم نامه اخراجي ها در دو خط قابل بيان است؛ "مجيد سوزوكي براي ازدواج با دختر مورد علاقه اش راهي جبهه مي شود و در آنجا تغيير ميكند و متحول مي شود". اين تم كلي اخراجي هاست و در اين بين هيچ اتفاقي جز ايجاد موقعيت هاي طنز، آن هم با تكيه بر تكه كلام ها گفته نمي شود. اما در نابرده رنج با هزاران اتفاق و فراز و نشيب جذاب روبرو هستيد كه باعث مي شود مخاطب دائماً خود را در كنار اسد وعماد احساس كند و با آنها در اين سفر پر ماجراي همراه شود.

البته نبايد از ضعف هاي كار نيز گذشت؛ از جمله اينكه در برخي قسمت ها هوش عراقيها تا حد يك جلبك پائين فرض مي شد، بخصوص در مورد سكانس فرار از قرارگاه عراقيها كه بصورت دسته جمعي رخ داد.

در زمينه فني نيز با توجه به اينكه نابرده رنج در مديوم تلويزيوني بود، با وجود آنكه ضعف هاي قابل توجهي بخصوص در بحث جلوه هاي ويژه و تا حدودي ميزانسن، ولي در مجموع نمره قبولي مي گيرد، البته اخراجي ها از جلوه هاي ويژه قابل تحسيني برخوردار نبود اما در اين زمينه از رقيب تلويزيوني اش جلو مي افتد.

موضوع ديگر در رابطه با تفاوت اخراجي ها و نابرده رنج، در تحول و استحاله شخصيت هاي اصلي است؛ در نابرده رنج شخصيت ها به طور مداوم و آرام دچار تحول مي شوند و برخلاف اخراجي ها كه اين تغيير خيلي سريع رخ مي دهد و خيلي سريع هم به حالت اول بر مي گردند(در اخراجي هاي دو و همينطور حتي پس از جنگ اثري از تحول شخصيت ها نمي بينيم)، استحال شخصيت ها در نابرده رنج، مسيري منطقي را طي مي كند.

البته نبايد از اين موضوع گذشت كه تغيير شخصيت ها در نابرده رنج بواسطه اينكه يك سريال تلويزيوني است و زمان بيشتري براي نشان دادن اين تحول و تغييرات آرام دارد، با اخراجي ها كه بايد در 90 دقيقه همه چيز را نشان دهد، شايد خيلي منصفانه نباشد، اما در هرحال، اينك كه بحث بر اين است كه نابرده رنج يك كپي از اخراجي هاست، بايد به اين برتري سريال بر فيلم اخراجي ها اشاره كرد.

در پايان بايد گفت كه برخي رسانه ها بجاي اينكه براي اخراجي ها دشمن تراشي كنند، به نقد منصفانه روي بياورند. در ضمن من خودم از طرفداران فيلم اخراجي ها هستم.

صرفا جهت اطلاع!

آيت الله جنتي: پر و بال جريان انحرافي ! را مي چينيم.

فارس و ديگر رسانه هاي اقتدارگرا با هر كسي كه مشكل دارند، درون دايره جريان انحرافي قرار مي دهند! و  به اين ترتيب هر روز به تعداد آنها اضافه مي كنند.

مجلس خطاب به صالحي: اگر ملك زاده را بركنار نكنيد، استيضاحتان مي كنيم.

مجلس گرو كشي مي كند؛ يا سجادي يا صالحي.

ملك زاده استعفا مي كند ولي توكلي بر استيضاح صالحي تا كيد مي كند.

جلسه سخنراني احمدي نژاد براي دفاع از سجادي؛ مجلس مي شود استاديوم آزادي. همه دو دو مي كنند.

ملك زاده بازداشت مي شود، سجادي راي نمي آورد و صالحي مي ماند.

حضرت آقا از اين(دو دو كردن نمايندگان) موضوع ناراحت مي شوند.

ادامه دارد...

 

 

هفته داغ و موج سواری مخالفین دولت

با گرم شدن هوا در این هفته، اخبار هم داغ شده بودند و ماجراهای طبیعی در این هفته رخ داد که به مدد بعضی رسانه ها خیلی داغ شد.

ماجرا با استعفای وزیر اطلاعات شروع شد. وزیر یک کشور استعفا داد. رئیس جمهور هم حرف ایشان را شنیدند و استعفا را پذیرفتند. بعد رهبر انقلاب نامه ای برای وزیر نوشتند و اعلام کردند که در کارشان بیش از پیش اهتمام بورزند(نتیجه اینکه ایشون ابقا شدند).

اما از آنجا که تو دولت کسی سرفه کنه، براش جنجال درست می کنند، سایتهای مدعی ادب که اتفاقاً مدعی اصولگرایی هم هستند، داد و بیداد راه انداختند که احمدی نژاد در اجرای امر رهبری کوتاهی کرده و چرا با رهبری مشورت نکرده است!

اولاً وزیر پست مهمی چون اطلاعات که در انتخابش رهبری نیز نظر می دهند، باید قبل از اعلام استعفا با رهبری و رئیس جمهور مشورت می کرد و بعد آن را اعلام میکرد.

دوماً همه سایتها زده بودند که رهبر انقلاب همان شب که مصلحی استعفا داد، به رئیس جمهور نامه دادند. اما کافیه نگاهی به تاریخ نامه بیاندازید که در آن 30/1/90 درج شده، یعنی بر خلاف ادعاها، احمدی نژاد در امر رهبری درنگ نکرده.   

اصلاً اگر یک نگاه کلی به موضوع بیاندازیم متوجه میشویم که یک اتفاق کاملاً ساده افتاده که باز هم نشان داد احمدی نژاد چقدر ولایی است. یک وزیر استعفا داد، احمدی نژاد پذیرفت، آقا گفت بمان، احمدی نژاد هم پذیرفت، حالا نمیدانم از کجای این درآوردند که احمدی نژاد ولایی نیست!!!

اما ترکش این ماجرا گسترده تر بود. در این بین وبلاگ جوانفکر هم هک شد. اول بگویم جوانفکر اشتباهات زیادی دارد و عجله کردن در انتشار مطلبی که از صحت و سقم آن اطلاع ندارد، کار کاملاً غیر حرفه ای بود. اما نکته ای که خیلی جالب است متنی است که هکر وبلاگ جوانفکر پس از هک شدن آن را انتشار داده است.

مطلب پر از توهین و بد زبانی است. این هکر هم که ادعا می کند ولایی است، هنوز دو ماه از نصیحت رهبر انقلاب در خصوص حفظ ادب در همه امور به ویژه فضای وبلاگی، نگذشته است.

 اما نکته جالب اینجاست که این هکر که خود را صاحب دنیای دیجیتال معرفی کرده، اعلام کرده است که چرا دولتی ها از حاج منصو شکایت کرده اند و این هم تاوان این کارشان! با اینکه ما بر خلاف شریعتمداری همه چیز را هدایت شده و تحت یک جریان خاص نمی بینیم، اما جهت اطلاع عرض می کنم حاج حسین الله کرم، شب قبل از آن در مسجد ارگ در رابطه با شکایت جریان انحرافی! از حاج منصور گفته بود: هر کسی در هر زمینه ای که میتونه، چه با مقاله و چه راه های دیگه، از حاج منصور دفاع کنه!!! حالا خودتان پازل را حل کنید!

در این بین هم سایت شفاف! در مقاله ای نوشته که ما از اول هم میدانستیم احمدی نژاد مشکل دارد و شماهایی که ازش حمایت کردید، یا بصیرت نداشتید و یا مزدور بودید که از همون اول باهاش بودید! البته شفاف در حدی نیست که بخواهم برایش جوابی در نظر بگیرم. فقط خطاب به بعضی از بچه حزب الهی ها ! عرض کنم، وقتی مبنای تصمیم گیریتان می شود، بعضی از سایتهای چندتا از همین نمایندگان مجلس، همین می شود که سایت دیکتاتور کوچک( قالیباف) می آید ما را به نداشتن بصیرت محکوم می کند. البته این سایت غیر مستقیم رهبر انقلاب را هم به بصیرتی متهم کرده، زیرا رهبر انقلاب بیش از همه از دولت دفاع می کنند.

در این بین هم محسن رضایی که شده، سردار بصیرت و عمار این روزها!!! احمدی نژاد را کنار هاشمی قرار داده و گفته است در کمک به رهبری پیشقدم شوید، برادر رضایی، که همین الآنش هم مانند گذشته، نون خوش خدمتی به هاشمی را میخوره، خوب داره از آب گل آلود، ماهی میگیره. هر چند که خودش هم میدونه این کارها فایده نداره و تنها باعث خنده ما میشه. فکرش را بکنید، رضایی، بصیرت، عمار، نصیحت احمدی نژاد !!!

این هفته هم خوراک مناسبی برای مخالفان دولت پدید اومد تا کمی باهاش موج سواری کنند. بعضی ها هم بحث حاکمیت دوگانه را مطرح کردند، که رهبری در این مورد قبلاً حرفشان را زده بودند و نیازی نیست که پاسخ اینها را هم بدهیم. علی ایها حال، این هفته فقط یکی از هفته هایی بود که دولت را اینطوری کوبیدند، هر چند که همه میدانند، احمدی نزاد در میان ملت محبوبیت دارد نه در میان بعضی خواص بی بصیرت.

راستی تا یادم نرفته این را هم بگویم، همه این مخالفین می گفتند همه این اتفاقات و مشکلات بر میگرده به مشایی! این را هم گفتم تا بخندید.

پی نوشت: باکری آنلاین هم فیلتر شد.

خبر مرتبط: آقای صفارهرندی چگونه از نامه نگاشته نشده خبر داشت؟

منصور ارضی علیه رهبر انقلاب سخن گفت!

حاج منصور ارضی در مراسم زیارت عاشورای صبح 17  فروردین 1390 در حسینیه صنف لباس فروشان تهران با انتقاد از سخنان محمود احمدی نژاد پیرامون انتساب پول یارانه ها به امام عصر (عج) گفت : " فریب نخورید. مانند آن کسی که می گوید «پول یارانه ها مال امام زمان(عج) است و...»" وی در ادامه تصریح کرد: "خب این کار، خیلی خوب است و ما هم ممنونیم ولی اینکه «این مال امام زمان(عج) است درست نیست. چرا که اگر زمانی این دولت یا دولت بعد نتوانست یارانه را پرداخت کند، آیا مردم به امام زمان بدبین نمی شوند؟ این مردم که بهترین مردم هستند و در طول این سالها با گرانی ها ساخته اند؛ دیگر چرا این یارانه ها را به «آقا» نسبت می دهید؟ کلّ زندگی ما به امام زمان (عج) بر می گردد. تمام خلق بواسطه آنها روزی می خورند".


این سایت ها در حالی این مطلب را روی خروجی خود قرار دادند که تنها یک جستجوی ساده در فضای مجازی مشخص می کند که این سخنان انتقاد از احمدی نژاد نیست بلکه صریحا انتقاد از شخص رهبری است .


سایتهای مدعی ولایتمداری بدون اشاره به اینکه احمدی نژاد این مساله را از زبان امام خامنه ای بیان کرده است به انتقاد از دولت به نقل از حاج منصور ارضی پرداخته اند.


این انتقاد در حالی بیان می شود که دکتر محمود احمدی نژاد در تاریخ 15 دی ماه سال 1389 در جمع فرهیختگان استان سمنان عنوان کرده بود که : "من پیش از اجرای طرح هدفمند شدن یارانه ها خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و ایشان فرمودند: "پول یارانه‌ها پول امام زمان است و برکت دارد".


این مداح معروف تهران که سالیان متمادی پیشتاز در تبیین سخنان مقام معظم رهبری بود طی چند وقت گذشته با چرخشی عجیب بدون توجه به فرمایشات حضرت آقا مبنی بر فرعی اصلی کردن مسائل و عدم توهین به افراد اقدام به توهین به نزدیکان رئیس جمهور کرده و این بار پا را فراتر گذاشته و بدون توجه به فرمایش ایشان بطور غیر مستقیم شخص رهبری را مورد توهین قرار داده که این رفتار موجبات سوالی در ذهن حامیان ولایت را فراهم می آورد که : حاج منصور ، فاین تذهبون؟


از طرف دیگر بارها شخص دکتر احمدی نژاد با بیان اینکه هرجا پرچمی برای عدالت بلند شود قطعا مدیریت آن با حضرت صاحب عج است به تبیین ادعای خود پرداخته است از جمله در همان جلسه مذکور می گوید : عدالت صاحب دارد و صاحب طرح هدفمند شدن یارانه ها که مبنای آن عدالت است حضرت مهدی (عج) است.


نکته جالب اینجاست که این مداح معروف تهران در همین چند جمله بیان شده توسط خویش نیز دچار تناقض شده بطوریکه در انتهای سخنان خود عنوان می کند: کلّ زندگی ما به امام زمان (عج) بر می گردد. تمام خلق بواسطه آنها روزی می خورند.


 حال سوالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر شما قائلید که همه خلق بواسطه امام عصر (عج) روزی می خورند ، آیا این پول که نوعی روزی است از ناحیه ایشان صادر نمی شود ؟ یا اگر کسی در جایی فقیر بود باید به امام زمان (عج) بدبین شود که روزی اش کم است ؟

منبع: باکری آنلاین

حاتمی کیا؛ مردی با دغدغه های اشتباهی

ابراهیم حاتمی در برنامه "راز" حرف هایی زد که در ادامه فیلم "گزارش یک جشن" بود، اما با این تفاوت که چهره‌ حاتمی کیا این بار چهره مردی بود که برای نظامش دغدغه داشت اما با نگرانی ها و دغدغه های اشتباهی.

حاتمی کیا در این برنامه چند نکته را بیان کرد از جمله:

- شرایطی که در یکی دو سال اخیر در جامعه بود مگر می‌شود پنهانش کرد؟ من نمیتونم چشمم رو ببندم. خوب من دارم به زبان خودم توضیح می‌دم. زبان من که زبان رسمی نیست.

-  وقتی جوان‌ها رو مقابل هم می‌بینم، گریه‌ام می‌گیرد. ای کاش تحمل جوری بود که می‌توانستیم وارد این بحث‌ها بشیم.

-  در حوزه فرهنگی افراد فرهنگی باید تعیین کننده باشند. و در حوزه امنیتی و نظامی افراد متخصص، جاهای هممون باید تعیین بشه.

و ....

ابتدا لازم است به این موضوع اشاره کنیم که بزرگترین آفت فرهنگ، پلیسی کردن آن است. از آن زمانی که بعضی ها گمان کردند، با حصار کشیدن دور حوزه فرهنگ و نگهبان گذاشتن برای آن می توانند، آن را از آفت ها! مصون بدارند، مشکلات فرهنگی نه تنها کمتر بلکه بیشتر نیز شد.

مطمئناً سخن حاتمی کیا در خصوص قرار گرفتن افراد فرهنگی و امنیتی در سر جایشان، درست است. مسئله ای که حتی رئیس جمهور نیز در مقابل آن بارها ایستاده است و متاسفانه جریانی که نگاه کیهانیسم دارند، همیشه به این موضع احمدی نژاد تاخته اند.اما مشکل از جایی شروع می شود که حاتمی کیا نمی تواند مرزی بین آدم هایی که به دنبال ایجاد فضای امنیتی و پلیسی در فرهنگ هستند با بقیه نظام و حتی ملت قائل شود.

حاتمی دغدغه التهاب های این دو سال اخیر را دارد و همین نگرانی و ناراحتی وی است که گزارش یک جشن را پدید آورده است. گزارش یک جشن نتیجه نگرانی حاتمی کیا است، اما نگرانی از کدامین جبهه؟ حاتمی کیا سمت و سوی نگاه خود را اشتباه انتخاب کرده است، حاتمی کیا در فیلمش، اقلیتی را به تصویر می کشد که به گمان وی اکثریت هستند. حاتمی کیا همانطور که گفته است، چشمهایش را نتوانسته ببندد، اما چشمان بازش تنها به یک سو خیره شده است، آن هم جبهه ای که نمی خواهد نظام و مردم باشد؛ شاید ابراهیم باید سر بچرخاند به سوی دیگر.

حاتمی کیا دغدغه رویارویی جوانان کشور در مقابل هم را دارد، یعنی نگرانی و دغدغه من و خیلی های دیگر. اصلاً چه کسی است از اینکه ببیند، جوانان هم وطن در مقابل یکدیگر ایستاده باشند گریه اش نگیرد؟ حال می خواهد این رودررویی حاصل نتیجه یک بازی فوتبال باشد و یا نتیجه یک انتخابات! اما حاتمی کیا دو نکته را فراموش کرده است؛ نخست اینکه، بر اساس همه مدارک غیر قابل انکار بیشتر آن دسته از کسانی که حاتمی کیا آنها را جوانان این کشور می نامد، افراد اجیر شده‌ای بودند که تنها تخریب ارزش ها را در دستور کار داشتند و تنها بخش کمی از آنها  را جوانان فریب خورده تشکیل می دادند.

دوم اینکه، حاتمی کیا این رویارویی را هم ردیف یک نزاع و رودرویی پس از یک مسابقه فوتبال می داند که باید رفت وسط و دو طرف را جدا کرد. اما نه؛ مگر می شود وسط صفین و جمل باشی و بروی وسط و فریاد بزنی بیایید با هم دعوا نکنید! که اگر اینگونه باشد، ابوموسی اشعری های زیادی در تاریخ بوده اند. تقابلی که در این "یکی دو سال" اخیر روی داد، تقابل مردم با دشمنان "علی" بود که نباید به آن غصه خورد و اگر هم غصه ای باشد تنها به دلیل فریب خوردن عده ای قلیل از جوانان است.

سخنی با حاتمی کیا:

وقتی برای نمایش فیلم گزارش یک جشن به جشنواره رفتی، خبرنگاری از تو پرسید، تفاوت حس و حالی که الآن داری با حس و حال فیلم اولی که ساختی در چیست؟ و تو جواب دادی: هیچی. همان حس و حال است. آن زمان وقتی فیلم "شاهد" را ساختم بچه ها در جبهه ها داشتند عملیات انجام میدادند و من غصه میخوردم و خجالت می کشیدم که چرا در بین آنها نیستم.(نقل قریب به مضمون)

حاتمی کیایی عزیز، اگر آن زمان در جبهه های جنگ سخت نبودی، در جبهه دیگری حضور داشتی که دست کمی از آن نداشت؛ جبهه فرهنگی. تو در جبهه فرهنگی همان کاری را میکردی که دوستان رزمنده ات در جبهه های جنگ سخت انجام می دادند. تو با سلاح فرهنگ و هنری‌ات جواب "هل من ناصر و ینصرنی" دوستان رزمنده ات را میدادی. و اما امروز... امروز هم دوستانت در جبهه ها هستند، و این بار در جبهه های جنگ نرم. تو هم هنوز در همان جبهه فرهنگی ات هستی که البته باید هم باشی، اما... اما این بار فریاد "هل من ناصرو ینصرنی" دوستان رزمنده ات را نمی شنوی یا نمی گذارند که بشنوی. این بار تو خواسته یا ناخواسته برای جبهه مقابل می جنگی. حاتمی کیایی عزیز دغدغه های تو دغدغه های من و همه ملت است، اما متاسفانه دیدگانت این‌بار به سویی است که دوستان سابقت را دیگر نمی بینی. حاج کاظم ها هنوز منتظرند...

رسانه هایی که به بهانه دفاع از فضلی، با زبان هتاکانه عقده گشایی می کنند

پس از اظهار نظر سردار فضلی در رابطه با مراسم 14 خرداد امسال، که حرکت انقلابی مردم در اعتراض به سید حسن خمینی را غیرالهی خوانده بود، انتقاداتی را توسط چند سایت ارزشی به دنبال داشت.

در حالی که این سایت ها تنها چند سوال ساده را از سردار فضلی پرسیده و چند انتقاد نسبت به شخص برادر قضلی وارد نمودند، اما ناگهان جریان رسانه ای فرصت طلب و اقتدار گرا، وااسفا سر دادند و طبق شیوه مرسوم کیهان که همه چیز را در قالب نظریه توطئه می بیند و دائماً برای آن پشت پرده ای رسم می کند و آن را منتصب به جریانی خاص و انحرافی که ورد زبان این روزهای رسانه های مدعی اخلاق هستند، می کند. تهمت های بدون سند و مدرکی را علیه ایشان وارد نمودند. تهمت هایی که هیچ فرد و شخصیت حقوقی و حقیقی از آن در امان نیست را در بر می گیرد.

هنوز چند روزی از منویات رهبر انقلاب در مذمت تهمت و توهین و افترا نگذشته است که این سایت ها با لحنی توهین آمیز و تهمت زنانه و در یک کلام کیهانیسم، نسبت به این سایت های ارزشی حجمه کردند. این در حالی است که این سایت هافراموش کرده اند، علی فضلی چیزی را غیر الهی خوانده است که در 14 خرداد همه نیروهای ارزشی از آن روز و حرکت میلیونی و انقلابی مردم به نیکی یاد می کردند و بارها در تائید حرکت مردم مصاحبه ها و مقاله ها نوشته اند.

به عنوان نمونه سایت مشرق، با استفاده از ادبیاتی سراسر توهین و افترا، انتقادات ازعلی فضلی را با کلماتی چون، " لجن پراکنی" یاد می کند و نیروهای ارزشی که دغدغه اشان منحرف نشدن افراد از مسیر انقلاب است را به معاویه و خوارج نسبت می دهند.

اما این جریان رسانه ای که که رجا و جهان و تابناک از آن جمله اند، با توسل به فضای وبلاگی سعی دارند وانمو کنند که مخالفت ها در سطح عام تری وجود دارد. اما نگاهی به این وبلاگ ها نشان می دهد که همگی هم شناخته شده هستند، نشان می دهد نویسندگان آنها از چهره های رسانه ای همین جریان کیهانیسم هستند.

به عنوان مثال نوسینده وبلاگ تاملات که داعیه داری ولایت مداری است، هنوز چند روزی از فرمایشان رهبر انقلاب و گشزد ایشان در خصوص دوری از فضای توهین و افترا در فضای وبلاگی نگذشته است که تیر توهین آمیز " پیشاب برادرزاده های حاتم طایی بر لباس سردار" را برای مطلب وبلاگ خود انتخاب کرده است.

به مدعیان دوری از افترا و توهین که داعیه پیروی از ولایت نیز سر می دهند! دو پیشنهاد دارم:

۱- ابتدا یک بار دیگر مطلب این سایتهای ارزشی را مطالعه کنید و هر جا که کلمه و یا نسبتی توهین آمیز در آن یافتید آن را بیان کنید.

۲- نگاهی نیز به خود و ادبیاتتان بیاندازید و کلاه خود را قاضی کنید که جنابتان تا چه میزان پیرو منویات رهبری است.

 

 

رفتار مشابه مختار و مشایی و حزب الهی هایی که کم می آورند!

سریال مختار را داشتم می دیدم که قسمتی از آن توجه ام را جلب کرد. وقتی یکی از شاعرانی که هیچ نقطه مشترک فکری با عقاید مختار و به طور کل شیعه نداشت، به خدمت مختار رسید، با وجود آنکه در زمان های دور ستم های زیادی به یار دیرینه مختار یعنی کیان کرده بود، اما از او با روی خوش استقبال کرد. در حقیقت مختار در مقابل هنرمند، مانند یک هنرمند برخورد کرد و بعد از اینکه شعری در مدح یاران و قیام مختار سرود، به وی پاداش داد و با روی گرم از وی استقبال کرد.

اما در این بین عده ای که عادت به خط کشی کردن دارند و مرز بندی آنها تنها بر یک اصل است و آن اینکه فقط ما و پیروان عقاید ما، نه تنها روی خوش نشان ندادند بلکه قصد داشتند با شمشیر وی را بکشند.

این قضیه را امروز هم می بینیم. وقتی مشایی و رئیس جمهور با هنرمندها دیدار می کنند، ناگهان عده ای که عنوان حزب الهی ! را هم یدک می کشند، شروع می کنند به داد و بیداد کردن که ای ایها ناس دولت و شخص رئیس دفتر قصد دارند لیبرالیسم فرهنگی ایجاد کنند. یا با صدای بلند و چهره حق به جانب فریاد می زنند چرا به فلان بازیگر انقدر وام دادی؟ حال آنکه مختار و یکی از یاران وی به آن شاعر با وجود آنکه به طور آشکار با عقاید آنها مخالف بود، پاداش قابل توجهی دادند.

بهرحال میزان میزان وفاداری به بیعت افراد برای همراهی مختار در آن زمان و احمدی نژاد در این زمان با آزمون های مختلف سنجیده می شود؛ همیشه گفته اند تاریخ تکرار می شود.

عکس: وقتی سبزها خودشان هم می فهمند بی خودی هستند!

بالاترین - آچ مز شدن بالاترینی ها - سبزها - 17 اسفند

علی مطهری و نون زیر کباب!

ما هر چه می کنیم یه این علی مطهری گیر ندهیم، نمی شود که نمی شود. خودش هی علاقه دارد، سوژه رسانه ها شود. این آقای مطهری دائماً عروسک خیمه شب بازی آنطرفی ها و مضحکه این طرفی ها می شود.

به تازگی هم در اضهار نظری گوهربار فرموده اند: اگر هاشمی حذف شود به انقلاب و نظام ضربه می خورد!

این سخن گرانبها را که شنیدم یاد جمله امام افتادم که فرمود: اگر من هم بروم هیچ اتفاقی برای انقلاب نمی افتد... چون انقلاب به یکی دو نفر که وابسته نیست(نقل قریب به مضمون)

امام با آن عظمتش اینطوری حرف زده، بعد این مطهری که به نظر می رسه نون وکالت هاشمی حسابی بهش ساخته، کاسه داغ تر از آش شده و کنار گذاشتن هاشمی را به ضرر انقلاب میدونه...آن هم هاشمی که همه مردم ایران منتظرند بی خیال این مجلس خبرگان و مجمع تشخیص بشه تا کلی آدم نفسی تازه کنند. نمی دونم جداً این مطهری واقعاً زندگیش را تو تعطیلات می گذرونه یا نونی که از هاشمی میخوره از جنس نون زیر کبابه؟