بیانیه طنز نویسان وبلاگی!
بدینوسیله ما طنز نویسان حمایت خود را از برترین نامزد ریاست جمهوری
مرجع تقلید عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ مهدی کروبی
اعلام می داریم.
و از ایشان می خواهیم که به حرکت هوشمندانه و آگاهانه خود ادامه دهند.
ما از ایشان تقاضا داریم تا به سخنان گوهربار خویش ادامه داده و ما را از نان خوردن نیندازند.
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
سلام.
وبلاگ ما به روز شد.
سر بزنین خوشحال می شیم.
جالب بود بعد از مدتی خوب خندیدیم
سلام
سوال مکانیکی:
برای پیچیده ترین نوع حرکت در اطرافمان یک مثال بزنید
ذکر شیخ «مهدى کروبى» - حفظه اللّه / تذکره المقامات
از وبلاگ ابو الفضل زرویی نصر آباد
آن شیفته صفات الهى، آن واله مقام لایتناهى، آن مختار رد و قبول، آن داناى فقه و اصول، آن صاحب کرامات ربوبى، صدرالوکلا، شیخ «مهدى کروبى» -دامت افاضاته - از رجال بنام بود و از کرامات او، این که تا بود، غم مردمان خوردى و اصحاب را وصیت کردى به غم خوردن و گفتى: «خوش چیزى است غم که خواص بسیار دارد!» و آن روز که هیچ غم نداشتى، از دیگران قرض کردى و خوردى و هم از این جهت، او را «مولانا شیخ الرئیس غمخوار» گفتندى!
از خصایص وى، آن بود که گویند: «راست مى گفت و چپ مى زد!»
مصراع:
چپ آوازه افکند و از راست شد
گویند: اصحاب از او پرسیدند که: «چرا نطق پیش از دستور نمایندگان به تمامى نشنوى؟» گفت: «نتوانم دید که نماینده اى، خداى بگذارد و با خلق پردازد. پس چون حمد خداى به پایان آرد و خواهد که از مردمان سخن گوید، سخنش قطع کنم تا در معصیتى نیفتد!»
او را گفتند که: «پول بهتر است یا ثروت؟» گفت: «بنیاد شهید.»
نقل است که همسرى فاضله داشت و ریاست بیمارستانهاى بنیاد شهید با او بود. شیخ ما - حفظه الله با همسر گفت که: «اگر چهار تا چون تو داشتیم، هیچ غم نداشتیم!» گویند از این گفته بسیار برنجید، لیکن دانست که گفته شیخ ما -کثرالله امثاله بى حکمتى نیست.
روزى دیدندش که مى گریست. گفتند: «علت چیست؟» گفت: «ترسم که در آن دنیا از من پرسند که مقام تو در آن جهان چه مایه طول کشید؟ و من پیش دوستان سرافکنده باشم؛ از کوتاهى زمان ریاست!» مولانا «محمدیزدى» آنجا بود. گفت: «اندوه بیهوده به دل راه مده که آن سان که من مى بینم، دیگر دوستان، پیش تو شرمنده خواهند بود!»
مولانا «هاشمیان» نایب الرئیس گوید: در پایان جلسهاى، از من پرسید: «هیچ دانستى که امروز در مجلس چه مى گفتند؟» گفتم: «اى مولاى ما، امروز، ما را چُرت - لعنةالله عَلَیه درگرفته بود و ندانستیم که در مجلس چه گذشت.» گفت: «هاشمی انا! «چُرت» را چه مقدار باشد؟ آن سان که من از فراز صندلى ریاست درمى نگریستم، بسیارى دیدم که قیلوله مى کردند!
سلام.
ممنون که به ما سر زدین.
ما هم خیلی دوست داریم که زود به زود وبلاگو به روز کنیم ولی چون امتحان هامون شروع شده وقت کمتری برای این کار داریم.
ولی تا جایی که بتونیم سعی می کنیم وبو به روز کنیم.
اگه بازم به ما سر بزنین خوشحال می شیم.
سلام،
این مطلب رو بویژه خانمهای محترم مطالعه بفرماین:
http://zero-defect.blogfa.com/post-129.aspx
راستی زندگی و این لحظه فقط و فقط یکبار است...
موفق باشید با تفکر
منم لینکتون کردم
موفق باشید