پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند
اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
شهید مرتضی آوینی
پیام شهدا
مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است؛
بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد؛
ما از سرنگونی نمی ترسیم، از انحراف می ترسیم.
شهید غلامعلی پیچک
من نمی گویم ولی فقیه معصوم است ولی ملتی که به امر خدا، به امر ولی فقیه اعتماد می کند، خدا اجازه ی اشتباه به آن رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می دهد.
شهید چمران
ناخالصی وجود چگونه می سوزد؟
خدایا تو را شکر می کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم. به ارزش کیمیایی درد پی ببرم و ناخالصی های وجودم را در آتش درد بسوزم و خواسته های نفسانی خود را زیر کوهی از غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت وجود خود را حس کنم.
نیایش های شهید دکتر چمران
گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که میرفت تا فراموش شود، چون محمد(ص) فریاد برآورد که «واعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقو ا» - همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید - و ما که هنوز دست و پا میزدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم،
از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه میجستیم، یافتهایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمیکردم که در این ظلمت کده ی زمین بتوان نقبی به سوی نور زد - که ابعاد آن چه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر میگرفت و خدا این تردید را که جز لمحهای به طول نینجامید بر من ببخشاید - و برق یقین بیهیچ واسطهای بر دلم نشست،همان گونه که بر کوه سینا، و ایمان آوردم، و برادر! زمان گم شد و مکان، و کویر بود، و آن که دعوت به حق میکرد محمد(ص) بود، و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمیدانی که چه خوش بود.
با همان عشقی که اباذر با محمد(ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیدهای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا میآورد، سایهاش زمین و آسمان را میپوشاند، و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن میگوید، میبینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیدهام و صورتش را دیدهام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد(ص) را .
برادر! ایران، مادر تمدن نوینی است که معیارها و مقیاسهایی دیگر دارد و حکمت و فلسفهای دیگر و هنری دیگر و ... ادبیاتی دیگر.
من هرگز نمی توانم وسعت مکتبی و فرهنگی این انقلاب را در این نامه تصور کنم،اما برایت باز هم خواهم نوشت، هر چند که وقتم بسیار تنگ است.
مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کردهام. این چنین نیست؛ من زندگی یافتهام . عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آن چه میگوید، مرا آن چنان شیفتهی خود ساخته است که نمیتوانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم بیندیشم
و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم ... و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمیتوان گفت . کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمیکنم.
تنها سهمی اندک از بیت المال می برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کردهایم، امام خمینی «جهاد سازندگی » نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ ، و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهادهایم؛ ایرانی که منشا حرکت نوین تاریخ و خاست گاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر در بر خواهد گرفت.