زندگی نامه رئیس جمهور حسن روحانی و سیدرضا صالحی و سید حسن قاضی زاده هاشمی
اسم کوچک من «حسن» است و نام خانوادگیام تا جوانی، همانند نام خانوادگی پدرم «فریدون» بود. «فریدون» از نامهای قدیم ایرانی است که در شاهنامه هم ذکر شده، اما نمیدانم به چه دلیل این نام به عنوان نام خانوادگی جدّ ما انتخاب شده بود. پدربزرگ ما، مرحوم شیخ زینالعابدین، عالم و روحانی و اهل بیان و دارای مکتبخانه بود که در دوران کودکی پدرم وفات یافت، بنابراین من هرگز او را ندیدم و مطالبی که دربارۀ ایشان میدانم، مطالب منقول از پدر و مادربزرگم است. پدرم در دوران کودکی، پدر خود را از دست داد و از دورۀ نوجوانی، یتیم شد و با مرحوم عمویم، هر دو با یتیمی بزرگ شدند؛ البته مادرشان، تکفل آنها را بر عهده گرفت. مادربزرگ من، یعنی جدۀ پدری من، عالمهای بود معروف به «ملا لقمان». به رغم اینکه لقمان معمولا اسم مرد است، نمیدانم چرا نام ایشان لقمان بود. او مکتبخانهای داشت که دخترها و خانمها به آنجا میرفتند و نزد وی قرائت قرآن و احکام دین را یاد میگرفتند.
مادربزرگم در خانۀ ما و در جمع خانواده زندگی میکرد. صبحها که آفتاب، به خصوص در فصل پاییز ملایم و مطلوب بود، فرشی در حیاط پهن میکرد و با قرائت قرآن و مفاتیح و ذکر، صبح را به ظهر میرساند. او علاقۀ زیادی به من داشت، چرا که اولین نوۀ او بودم که در کنار او زندگی میکردم. او نکات دینی و اسلامی و خواندن نماز را به من یاد داد. پدرم هم در آموزش تعلیمات اسلامی به من نقش اساسی داشت و در سن قبل از دبستان، یعنی پنج، شش سالگی، معمولا من را برای نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا، همراه خود به مسجد میبرد.
پدرم چون از کودکی یتیم بود، به ناچار از نوجوانی همراه عمویم کار میکرد. این دو برای اینکه بتوانند زندگی خودشان را اداره کنند، هم به کشاورزی اشتغال داشتند و هم مغازهای را اداره میکردند. به این ترتیب همۀ ساعات روز را به کار و تلاش میگذراندند تا با عزت، زندگی خود را بگذرانند. سرپرستی آنها را نیز مادرشان برعهده داشت. مادر ایشان همان طور که اشاره کردم، مکتبخانه داشت و دخترها را تعلیم میداد و از این طریق به زندگیشان کمک میشد. پدرم برادری به نام ابراهیم داشت و چون پدربزرگ ما همسر دیگری در مازندران داشته و از او صاحب دختری به نام کلثوم شده بود؛ بنابراین پدر و عمویم، خواهری ناتنی داشتند که در مازندران زندگی میکرد که چند سال قبل از پیروزی انقلاب فوت کرد.
اسم کوچک پدرم اسدالله است و در منطقۀ ما به «حاج اسدالله» معروف است. تحصیلات پدرم در حد مکتبخانه یعنی خواندن و نوشتن و قرائت قرآن بود و تحصیلات کلاسیک نداشت، منتهی فرد با استعدادی بود و علیرغم اینکه سواد وی در حد خواندن و نوشتن بود، همواره اهل مطالعه و مأنوس با کتاب بود. از دوران کودکی در خانۀ خودمان، شاهد بودم که در اوقات فراغت، کتابهایی مانند: «عینالحیات»، «حلیةالمتقین»، «رساله توضیحالمسائل» و «منتهیالامال»* را مطالعه میکرد.
ایشان معمولا کتابهای دینی، مذهبی یا تفسیر قرآن را میخواند. پدرم کتاب دیگری داشت به نام «نجات از مرگ مصنوعی» که آن را یک پزشک ساکن تهران تالیف کرده بود. پدرم خیلی به او علاقهمند بود. این پزشک به «دکتر آبغورهای» معروف بود، چون داروی اکثر دردها را آبغوره میدانست. وی با مصرف قند و شکر بسیار مخالف بود و مواد شیمیایی موجود در قند و شکر را برای سلامتی بسیار مضر میخواند. او طرفدار داروهای گیاهی بود و کتابهایی در این زمینه داشت که پدرم همیشه آن کتابها را مطالعه میکرد.
روستای سُرخه، یعنی محل تولد من، در ۱۸ کیلومتری غرب شهر سمنان قرار دارد که امروز به صورت بخش در آمده است. سرخه در زمان تولد من، روستایی متوسط در منطقه غرب شهرستان سمنان بود. روستای ما با اینکه از لحاظ جغرافیایی و جمعیت محدود بود، اما عالمان بزرگی از آنجا برخاستند. این روستا در قدیم چند مدرسه علمیه داشت. در میان پیرمردها معروف بود که در یک مقطعی، روستای ما، حدود هفتاد نفر عالم و طلبه داشته است. این روستا، علمای بزرگی چون آیتالله عباسعلی ارسطو (متوفای ۱۳۲۰ هـ ق) که معروف است از شاگردان شیخ مرتضی انصاری(ره) بوده و همچنین مرحوم آیتالله شیخ محمدرضا فیض را در خود پرورانده است. آیتالله فیض در دورۀ نوجوانیام، یعنی زمانی که دانشآموز دبستان بودم، فوت کرد. او از علمای بزرگ بود و دو جلد کتاب فقهی به نام «کتاب الطهارة» از وی به یادگار مانده که بعد از وفات ایشان چاپ شده است. عمده تحصیلات ایشان در حوزۀ علمیۀ نجف بوده و هنگام بازگشت از نجف، مدتی در سرخه زندگی کرد و بقیۀ عمر خود را در شهرستان سمنان گذراند. ایشان در واقع مرجع دینی مردم و مورد احترام همه بود. آیتالله فیض در سال ۱۳۳۹ به رحمت ایزدی پیوست. مرحوم آیتالله شیخ زینالعابدین سرخهای نیز از علما و سخنرانان معروف تهران (عمدتا در منطقۀ امامزاده یحیی) بود که گرچه پدر ایشان سرخهای و خود متولد تهران بود، ولی همواره جزو افتخارات این دیار محسوب میشده است.
بنابراین از این روستا، عالمان زیادی از نسل قبلی ما برخاستند، ولی در دوران ما علمای زیادی در این روستا نبودند. البته چند نفر از شاگردان همان علمای قدیم هنوز در روستای ما به فعالیت تبلیغی مشغول هستند. با اینکه روستای ما خیلی بزرگ نبود و در هنگام تولد من کمتر از سه هزار نفر جمعیت داشت، اما پنج، شش مسجد معمور داشت که مراسم نماز جماعت در آنها پر رونق بود و در سه وقت، اقامه میشد. این روستا حدود دوازده محله با نامهای مختلف (از قبیل پشت خندق، بیرون دژ، کالان، رباط و ...) داشت که معمولا محلههای بزرگ هم مسجد و هم حسینیه (تکیه) داشتند.
پدر من همزمان با جنگ جهانی دوم دورۀ سربازی را میگذرانده و بر مبنای خاطراتی که برای ما تعریف میکرد، هنگام حملۀ متفقین به ایران، به عنوان سرباز در تهران خدمت میکرده است. اما به محض ورود متفقین به کشور، وقتی فرماندهاش به سربازان میگوید که پادگان را تخلیه کنند، او هم سواره و پیاده خودش را از تهران به «سرخه» میرساند. تولد ایشان سه سال قبل از سال ۱۳۰۰ بوده و در حال حاضر حدود نود سال دارد. پدرم بعد از سربازی، با دختری به نام سکینه پیوندی که از خانوادۀ نسبتا معروفی در روستا بود، ازدواج میکند. پدرم از خانوادهای مستضعف و مادرم از خانوادۀ نسبتا مرفهی بوده است که لقب «بیگ»** داشتهاند. جدّ مادری من، نورالله پیوندی، صاحب باغ و املاک و رعیت بود و به همین جهت به ایشان نورالله بیگ، یعنی نورالله بزرگ میگفتند. خاندان آنها باغ و املاک و کشاورز و خدمه داشتند. پدرم از خانوادۀ فقیر و مستضعفی بود، اما علت وصلتش با این خانواده این بوده که با عموی مادرم دوست صمیمی بوده و مغازهای هم با مشارکت یکدیگر اداره میکردند. البته ابتدا پدرم پیش او کار میکرده و بعدها با او شریک میشود. پدرم جوانی امین و اخلاق و رفتارش مورد اعتماد همه بوده و لذا عموی مادرم همۀ امور مالی خود را در اختیار او میگذارد. رابطۀ صمیمانه بین آن دو باعث میشود وقتی پدرم به سن ازدواج میرسد، عموی مادرم پیشنهاد میکند که با دختر برادرش ازدواج کند. گرچه به دلیل اختلاف طبقاتی، پدرم خیلی موافق نبوده و مادرش هم تمایل چندانی به این ازدواج نداشته، اما در نهایت با پیگیری عموی مادرم، این ازدواج انجام میشود. ازدواج آنان طبق معمول آن زمان در سنین نسبتا جوانی هر دو صورت میگیرد.
پیش از این اشاره کردم که پدرم در سال ۱۳۲۰، دورۀ سربازیاش را میگذراند و پس از ورود متفقین به ایران، واحد نظامی که در آن خدمت میکرده، به هم میریزد و او به سرخه بر میگردد. اصل خواستگاری، قبل از دورۀ سربازی بوده است. هنگام ازدواج سن پدرم حدود ۲۳ سال و سن مادرم حدود چهارده سال بوده است. البته در آن زمان مرسوم بود که دختران در سنین سیزده، چهارده سالگی ازدواج میکردند. ازدواج و زندگی مشترک پدر و مادرم، بعد از دورۀ سربازی پدرم شروع میشود؛ بنابراین در زمان ازدواج، مادرم در آغاز جوانی بوده و تحصیلاتش در حد تحصیلات مکتبخانۀ آن زمان بوده است.
در آن زمان در سرخه، دبستان دولتی نه تنها برای دختران که حتی برای پسران هم وجود نداشت. از این رو معمولا کودکان و نوجوانان در مکتبخانه درس میخواندند. مادرم نیز در مکتبخانۀ مادربزرگم، خانم لقمان آزاد (معروف به ملا لقمان)، درس خوانده بود. در واقع مادر شوهر آیندۀ او معلمش بوده است. محل مکتبخانه، بخشی از منزل پدربزرگ ما بود که دخترها به آنجا میرفتند و قرائت قرآن و بخشی از مسائل شرعی را میآموختند. بنابراین سواد آنها معمولا سواد قرآنی و در حد خواندن قرآن و مفاتیح بوده است. البته در بعضی از مکتبخانهها، کتابهایی نظیر گلستان سعدی هم آموزش داده میشد.
پدرم خیلی به عبادت و تهجد مقید بود، مادرم نیز مقید به مستحبات، خواندن قرآن و نماز اول وقت، دعا و توسل بود. مادرم بارها به من میگفت که در دوران شیرخوارگی من، هیچ وقت بدون وضو به من شیر نداده و همواره در موقع شیر خوردن من، سوره «انا انزلناه» (قدر) را میخوانده است. همین موضوع نشان میدهد که مادرم از جوانی به انجام مستحبات توجه ویژهای داشته است، بنابراین در خانوادۀ ما، یک زندگی مذهبی و در عین حال ساده و در حد متوسط جریان داشت.
مادرم بعد از ازدواج، صاحب یک پسر و سپس یک دختر میشود که هر دو در کودکی فوت میکنند، بنابراین من در حال حاضر، فرزند اول خانواده به حساب میآیم، ولی در واقع، فرزند سوم هستم. طبق شناسنامهای که در اختیار من است، متولد ۲۱ آبان ۱۳۲۷ هجری شمسی هستم که این تاریخ با دهم محرمالحرام ۱۳۶۸ هجری قمری منطبق است. دربارۀ تاریخ دقیق تولدم از مادرم سوال کردم که آیا تولد من در روز عاشورا بوده است؟ ایشان گفتند: نه، در شب بیست و هشتم ماه صفر بوده، لذا متوجه شدم که تاریخ تولد شناسنامهای من با تاریخ تولد واقعی من منطبق نیست. در واقع تاریخ تولد را در شناسنامه چهل و هشت روز زودتر از تولد واقعی ثبت کردهاند. شاید به این دلیل که میخواستند زودتر بتوانم به مدرسه بروم. طبق نظر مادرم که قاعدتا نظر او دقیق است، من صبح روز ۲۸ صفر ۱۳۶۸ قمری، مطابق با پنجشنبه ۹ دی ۱۳۲۷ و برابر با ۳۰ دسامبر ۱۹۴۸ متولد شدم. مادرم میگوید موقع اذان صبح و حدود ساعت ۴:۳۰ متولد شدهام.
ما دو برادر و سه خواهر هستیم. برادر من آقای حسین فریدون (روحانی) است که در اوایل پیروزی انقلاب فرماندار نیشابور و بعد مدتی فرماندار کرج بود، سپس سفیر جمهوری اسلامی ایران در مالزی شد و چند سال هم از سفرای ج.ا.ا در سازمان ملل متحد در نیویورک بود و هم اکنون به عنوان مشاور وزیر امور خارجه فعالیت میکند. هر سه خواهرم، یعنی خانمها: طوبی، فاطمه و طاهره ازدواج کردهاند. داماد اول ما آقای حسن نجار است که فرهنگی است و بعد از انقلاب هم مدتی مدیرکل آموزش و پرورش استان سمنان بود و در حال حاضر بازنشسته شده است. داماد دوم ما آقای عبدالله سماوی است که مهندس کشاورزی است و کارمند وزارت کشاورزی بود، ایشان هم فعلا بازنشسته است. داماد سوم ما آقای اسدالله وطنی است که ایشان هم فوق لیسانس و دبیر آموزش و پرورش بود که بازنشسته شده است.
حاج اسدالله فریدون در ۱۱ مهر ۱۳۹۰ به دیار باقی شتافت.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
به گزارش جهان به نقل از تاریخ ایرانی، حجتالاسلام روحانی روزگاری مسئول مذاکره با قدرتهای جهانی درباره یکی از مهمترین پروندههای سیاسی- حقوقی ایران در مواجهه با جامعه بینالمللی بوده است. او را «شیخ دیپلمات» مینامند. اطلاق این صفت پر بیراه هم نیست که آشناترین تصویر از او برای بسیاری از مردم ایران، همان است که در گذشتهای نه چندان دور، در قاب چهار نفرهای با وزرای امور خارجه سه کشور مهم اروپایی به ثبت رسید. اما هدایت پرونده هستهای ایران تنها سابقۀ مدیریتی روحانی نیست. او جز این سمت، نمایندگی مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۱۳۷۰، عضویت در شورای عالی امنیت ملی از سال ۱۳۶۸، ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک از سال ۱۳۷۱، نایب رئیسی مجلس شورای اسلامی در دورههای چهارم و پنجم و دبیری شورای عالی امنیت ملی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۴ را نیز در کارنامه دارد.
حجتالاسلام شیخ حسن روحانی حالا هفتمین کسی است که ردای ریاستجمهوری اسلامی ایران را بر تن میکند. او جمعهای که گذشت اعتماد بیش از نیمی از رایدهندگان در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را جلب کرد و حالا با کسب ۱۸ میلیون و ۶۱۳ هزار و ۳۲۹ رای، میرود تا کلید ساختمان پاستور را از محمود احمدینژاد تحویل بگیرد و «دولت تدبیر و امید» را تشکیل دهد. اما شاید بسیاری از ایرانیان و حتی جمع گستردهای از مردمانی که طی روزهای آخر تبلیغات تصمیم گرفتند رای خود را به نام شیخ حسن روحانی به صندوقهای رای بیاندازند، جز اینکه او نیز همچون رییسجمهوری پیشین، از اهالی استان سمنان است، اطلاع دقیقی از خاستگاه خانوادگی او نداشته باشند. اینکه رییس دولت یازدهم در چه خانوادهای به دنیا آمده، پدر و مادرش از کدام خاندان بودند و داستان نام خانوادگی روحانی که پیشتر «فریدون» بوده چیست. دکتر حسن روحانی خود در کتاب خاطراتش که تیرماه سال ۱۳۸۸ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به بازار آمد به این مسائل پرداخته است.
پینوشتها:
* عینالحیات و حلیةالمتقین هر دو از تألیفات علامه ملا محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷-۱۱۱۱ ق) به زبان فارسی است و منتهیالامال نیز کتابی است در زندگی چهارده معصوم(ع) که آن را شیخ عباس قمی مؤلف مفاتیحالجنان به زبان فارسی نوشته است.
** بیگ یا بیک کلمهای است ترکی به معنی بزرگ و مهتر. دربارۀ این کلمه بنگرید به لغتنامۀ دهخدا. چاپ انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورۀ جدید، جلد ۴، مدخل بیک و بیگ.
البته این تنها کار او نبود، حاج اسدالله غیر از این، قالیباف زبردستی هم بود، زمین کشاورزی هم داشت و اهل زراعت بود، با این همه مشغله، با سیاست از نوع مذهبیاش هم بیگانه نبود. نماینده آیتالله بروجردي در محل بود و وجوهات شرعی مردم را میگرفت و به او میرساند. از سال 42 و با شروع قیام امام خمینی از قم، به واسطه پسر بزرگش حسن که در قم درس طلبگی میخواند با مرجع انقلابی آشنا شد و پخش اعلامیههای او در سرخه و اطراف را برعهده گرفت.
این کار البته بیدردسر نبود، نشان به آن نشان که تا پایان حکومت پهلوی دستکم 20 بار توسط ساواک دستگیر شد و هربار چند روزی را در بازداشت به سر برد. حاج اسدالله حالا نیست، او یک سال و نه ماه پیش این دنیا را بدرود گفت و حالا در آرامگاه ابدیاش در گلزار شهدای سرخه آرمیده، اما همان پسر که او را با قیام امام خمینی آشنا کرد حالا چند روزی است با رای 18میلیونی مردم پیروز انتخابات ریاستجمهوری دور یازدهم شده و رییسجمهور جدید ایران خواهد بود.
روحانی رای اول آرادان
پیروزی رییسجمهور جدید، نهفقط در شهر کوچک سرخه که در همه جای ایران با جشن مردمی همراه شد، حتی در آرادان زادگاه رییسجمهور قبلی – محمود احمدینژاد - که تا کمتر از دو ماه دیگر باید سکان ریاست قوهمجریه را به منتخب جدید تحویل دهد. شهرهای کوچک آرادان و سرخه غیر از اینکه زادگاه دو رییسجمهورند در امتداد جادهای که به مشهد میرود همسایه هم هستند، با فاصلهای در حدود 70کیلومتر.
در سردر ورودی آرادان تابلویی نصب شده با یک عکس بزرگ از رییس دولتهای نهم و دهم با این عنوان: «به شهر آرادان زادگاه محمود احمدینژاد رییسجمهور محبوب ایران خوش آمدید» این تابلو بهزودی برچیده میشود و یکی مشابه آن، 70کیلومتر جلوتر بر سردر ورودی شهر سرخه نصب خواهد شد.
در آرادان سهروز پس از پایان انتخابات هنوز بر شیشه برخی ماشینها و مغازهها عکس حسن روحانی نصب است، در بازار تاریخی شهر، مغازهای هست که علاوه بر عکس رییسجمهور منتخب، عکس رییسجمهور قبلی را هم به درب ورود چسبانده است، صاحب کهنسال مغازه «حاجی محمدعلی اسکندری» نام دارد و از قدیمیهای بازار آرادان است. او با اشاره به عکسها میگوید: «برای ما فرقی نمیکند، هم احمدینژاد را دوست داریم و هم روحانی را، هر دو مال همین استان هستند، من به روحانی رای دادم اما اگر احمدینژاد میتوانست در این انتخابات کاندیدا شود به او رای میدادم، مردم اینجا دوستش دارند، چون احمدینژاد نبود، بیشتر آرادانیها طرفدار روحانی بودند، البته در این هشتسال برای شهر ما کاری نکرده ولی آدم فعالی بود و پشتکار داشت، دزد هم نبود. من پدر احمدینژاد، میرزا احمد که در بازار دوم شهر مغازه داشت را میشناختم، اول آرایشگر بود بعد خواروبارفروشی زد، وقتی هم که رفت تهران آهنگری زد. احمدینژاد خیلی کوچک بود که از اینجا رفتند، پدرش هم خیلی آدم فعالی بود.»
از او میپرسم اگر احمدینژاد در این انتخابات کاندیدایی داشت آیا آرادانیها به او رای میدادند، اینطور پاسخ میدهد: «نه، مردم خودشان بینش دارند، فکر دارند، طرف را میسنجیدند، بیخودی و برای معرفی یک نفر که کسی را انتخاب نمیکنند، حتی اگر احمدینژاد کسی را انتخاب میکرد اما مردم روی او شناخت نمیداشتند به او رای نمیدادند. روحانی هم به این خاطر مورد قبول مردم شد چون دکترای خارج داشت، معلوماتش از بقیه هم بیشتر بود و بهتر از آنها حرف میزد.»
یکی دیگر از کسبه بازار آرادان درباره اهالی شهر رییسجمهور جدید اینطور میگوید: «مردمان سرخه مردمان کاسبی هستند، خیلی فعال و اهل کار کردناند، شهرشان را هم دوست دارند، هر روز 10، 20 نفرشان میآیند همینجا در بازار آرادان کاسبی میکنند، از قدیم هم در این کار هستند، برای کاسبی به همه شهرها و روستاهای اطراف میروند ولی شهرشان را ترک نکردهاند. اما آرادان اینطور نبود، نصف بیشتر مردم اینجا برای همیشه رفتهاند گرمسار، اما سرخهایها اینطور نیستند، هرجا بروند شب برمیگردند خانه خودشان در سرخه.»
زادگاه آشیخ حسن بانک شد
سرخه شهر بزرگی نیست، همهجای شهر را با پای پیاده نیمساعت میشود گز کرد، در چنین جایی پیداکردن خانه و مغازه پدر رییسجمهور منتخب هم راحت است، در مرکز شهر و در دو سوی مسجد بزرگ شهر، همان جایی است که شیخ حسن روحانی فرزند حاج اسدالله فریدون به دنیا آمد، در خانهای کاهگلی و سنتی که حالا سالهاست اثری از آن باقی نمانده و بر جایش یک ساختمان سنگی بزرگ که بانک ملی شعبه سرخه در آن است، روییده. روبهروی خانه اما هنوز مغازه حاج اسدلله هست، اگرچه صاحب مغازه از مهر سال 90 بار سفر بست و از این دنیا رفت، اما محل مغازهاش تا همین چند روز پیش بار دیگر بعد از 18ماه باز شده بود و ستاد انتخاباتی مرکزی پسرش در سرخه بود. حالا که کار تمام شده بار دیگر مغازه بزرگ و خالی از جنس به تعطیلی رفت. در قسمت انباری مغازه اما نمایی دستنخورده از دکور، درست همانطور که زمانی حاج اسدالله اینجا را میچرخاند وجود دارد، با قفسههایی چوبی، ساخت دست خود حاجی و قوطیهای عطاری که روی آن چیده شده.
اهالی محل خوشحالند، بچهمحلشان رییسجمهور جدید کشور شده و دایم به فامیلهای دور و نزدیک او که هنوز در این شهر زندگی میکنند تبریک میگویند. این همان محل کودکیهای رییسجمهور روحانی است و پیرمردهای نشسته در سایه دیوارهای بزرگ بانک ملی، از خاطرات کودکیهای آشیخ حسن میگویند. از کمکهایش به پدر گزاردنش در مغازه و زراعت و قالیبافی، از بازیهای کودکانهاش در کوچه و از نمازگزاردنش در مسجد ولیعصر.
كوچ از سرخه به سمنان
حاج اسدالله خودش خانه قدیمی را به بانک فروخت، میگویند اوایل دهه 70 بود، اول عزم رفتن به سمنان داشت، در کوی فلسطین مرکز استان هم خانهای خرید و میخواست مغازهاش را هم به آنجا ببرد، در نهایت اما سمنان باب طبعش نیامد و از ترککردن سرخه منصرف شد. برگشت به شهر زادگاه، در خیابان هفتمتیر و انتهای کوچهای بنبست که نام نظامی را بر خود دارد، خانهای ویلایی و بزرگ خرید. این خانه هنوز هست اما خالی از سکنه. تا حاجی بود همسرش و مادر آشیخ حسن روحانی هم بود و چراغ خانه روشن میماند، اما او که از دنیا رفت، سه دختر و دو پسر آنها، مادر را به سمنان و خانه نوساز خودشان بردند تا در تنهایی نماند و به خانه دخترانش در این شهر، نزدیک باشد. خانه جدید و آپارتمانی به همت پسر بزرگتر خانواده در محل همان خانه قدیمی که حاج اسدالله چند سال قبل خریده بود ساخته شد و حالا مادر آنجاست. خانه نوساز است و سرتاسر کف آن را فرشهای نفیس دستبافی پوشانده که بافت دست خود حاج اسدالله هستند.
خانه کوچه بنبست نظامی هم با درختان انگور پربار و انارها و زیتون بزرگش حالا تنها و خالی مانده، فقط هرازگاه داماد بزرگ خانواده به آن سری میزند و درختها را آب میدهد. تا پدر خانواده بود، اینجا برای اعضای خاندان فریدون مرکزیت داشت، دختران خانواده و شوهرانشان از سمنان و دو پسر خانواده با زن و فرزند از تهران هرازگاه برای دیدار پدر و مادر به اینجا میآمدند. آشیخ حسن هم هر وقت میآمد، اهالی محل خبردار میشدند، این را صاحبان مغازههای نبش و روبهروی بنبست نظامی میگویند و خوشحال از اینکه همسایه قدیمیشان حالا رییسجمهور کشور است.
در قسمت انتهایی درون خانه، تختخواب حاج اسدالله هنوز همانطور که آخرینبار حاجی بر آن خوابیده بود، دستنخورده باقیمانده، روبهروی تخت، آینهای به دیوار است که یک گوشهاش عکسی از او در کنار علیاکبر ناطقنوری و کمال خرازی نصب شده و گوشه دیگرش عکس حسین فریدون پسر دومی خانواده در میان پدر و مادر، بر طاقچه بالای تختخواب هم ردیفی از عکس نوه و نتیجهها چیده شده، از عکس بچههای دختران تا نوههای آشیخ حسن که نتیجههای حاج اسدالله هستند و حالا که پدر بزرگشان رییسجمهور کشور شده خود با پدر و مادر در اتریش زندگی میکنند.
این خانه محل دیدار اهالی شهر با آشیخ حسن روحانی و استراحت او در سرخه هم بود، اما حالا که مادر به سمنان رفته و در آپارتمانی نوساز زندگی میکند، و شیخ حسن روحانی هم رییسجمهور شده شاید کمتر گذرش به اینجا بیفتد. اما با این همه اگر رییسجمهور منتخب هیچگاه فرصت نکند به این شهر سفر کند، سرخهایها تا همیشه به اینکه شهرشان یک رییسجمهور تربیت کرد، به خود میبالند.
ايشان در سال 1340 در شهرستان بابل به دنيا آمدند. تحصيلات ابتدائي، راهنمائي و متوسطه را در قبل از پيروزي انقلاب در همين شهر گذراندند. پس از پيروزي انقلاب راهي جبهههاي جنگ تحميلي شدند و همزمان تحصيلات عالي را در دانشگاه آغاز كردند. ليسانس و فوقليسانس خود را در رشته علوم سياسي و دكتري را در رشته مديريت به پايان رساندند و همزمان تدريس را در دانشگاههاي مختلف آغاز كردند. ايشان در سالهاي پس از پيروزي انقلاب در مشاغلي همچون رئيس كميته اجتماعي شوراي عالي امنيت ملي، عضو هيئت رئيسه مركز بررسيهاي استراتژيك رياست جمهوري، عضو هيئت امناء مؤسسه مطالعات راهبردي وابسته به وزارت علوم، مشاور رئيس جمهوري (سيد محمد خاتمي) و عضو شوراي اجتماعي كشور و عضو شوراي اطلاعرساني دولت خدمت نمودند. وي هماكنون معاون پژوهشهاي فرهنگي و اجتماعي مركز تحقيقات استراتژيك (مجمع تشخيص مصلحت نظام) و عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي (واحد علوم تحقيقات) ميباشد.
دكتر صالحي مقالات زيادي در حوزههاي فرهنگي ـ اجتماعي و سياست خارجي در سمينارها و همايشهاي كشوري ارائه نمودهاند و كتاب "مديريت منازعات قومي در ايران و جهان" كه توسط وي تأليف شده است در دست چاپ ميباشد..
·سمتهای سازمانی :
استاد یار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات
مدیر گروه مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی دانشکده مدیریت و اقتصاد - دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات
معاون پژوهشهای فرهنگی واجتماعی مرکزتحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام
مدیر گروه پژوهشی فرهنگی و اجتماعی پژوهشکده تحقیقات راهبردی
و هم اکنون پیشنهاد :
وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان .....
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در توصیه به رئیس جمهور مبنی بر عدم معرفی صالحی امیری به عنوان کاندیدای وزارت ورزش و جوانان گفت: فارغ از عدم تناسب حداقلی سوابق اجرایی وزیر پیشنهادی با وزارتخانه ورزش و جوانان، حواشی و پروندههایی درباره آقای صالحی امیری وجود دارد که به دلیل جنس خاص این مسائل، بیان آن در شرایط فعلی به مصلحت کشور و دولت نیست و رئیس جمهور نباید نمایندگان را در چنین موقعیتی قرار دهند.
الیاس نادران، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به معرفی سه وزیر پیشنهادی از سوی رئیس جمهور برای سه وزارتخانه باقیمانده درباره سرپرست وزارت ورزش و جوانان گفت: با توجه به سوابق و پروندههای امنیتی و اقتصادی مربوط به آقای صالحی امیری بهتر است آقای رئیس جمهور از مهلت قانونی باقیمانده استفاده کرده و با تجدید نظر در تصمیم قبلی خود، گزینه مناسبتری را برای وزارتخانه ورزش و جوانان معرفی کند.
الیاس نادران نماینده تهران در جلسه بعدازظهر امروز مجلس شورای اسلامی و در مخالفت با وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان با اشاره به دلایل خود برای مخالفت با وی گفت: دلیل اول پرونده بیمه ایران است، این پرونده حکایت از فساد سازمان یافته گسترده دارد و تا به حال به اتهامات دهها تن از متهمان پرونده رسیدگی و برای بیش از 50 متهم حکم قضایی و کیفری صادر شده است.
وی افزود: هنوز به اتهامات همه افراد رسیدگی نشده است و اگر روزی از این پرونده رمزگشایی شود و سیاسیون و مدیران اجرایی و کارچاقکنها به مجازات برسند بخشی از بین قوه قضائیه به نظام و شهدا ادا خواهد شد.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: این پرونده یک متهم اساسی دارد بنام د.س که شاهکلید بسیاری از مفاسد این پرونده است، اقاریر و اعترافات این فرد به پرداخت رشوه برای رتخ و فتخ امورش در نهادهای وزارتی و قضایی حکایت از شبکهای دارد که به او خدماتی دادهاند.
نادران گفت: وی مدعی است در چند نوبت مجموعاً سیصد میلیون تومان به شخص آقای صالحی پرداخت کرده است و در سال 89 هم حکم جلب آقای صالحی صادر شده است ولی تا به حال اجرایی نشده است. بنا به اظهار یکی از مسئولان عالی رتبه قوه قضائیه به جناب دکتر لاریجانی ریاست محترم مجلس تاکنون به اتهامات همه افراد این پرونده رسیدگی نشده است و در مرحله بازپرسی است.
نادران گفت: یک بار نامهای از آقای مدیری خراسانی ارائه کردهام که مربوط به دادگاه است.
وی افزود: آن مقام در مورد شخص آقای صالحی امیری مطالبی را بازگو کردند که اگر آقای لاریجانی صلاح دانستند بیان خواهند کرد.
وی افزود: اما در مورد مسئله خوزستان باید بگویم در زمان مدیریت ایشان در حوزستان دو اتفاق در انجا افتاده است. 1 به دلیل انفجار در لولههای گاز مدیر وقت وزارتخانه از ایشان میخواهد که متهمین را پیدا کند، این امر ممکن نمیشود عدهای از رزمندگان دفاع مقدس که از خادمان ملت بودند ولی با گرایش چپ به اتهام انفجار لولهها زندانی میکنند.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: آنها آنقدر مورد ضرب و شتم قرار میگیرند که یکی از آنها اقدام به خودکشی میکند، شکایت میکنند، شکایت به دفتر رهبری میرسد و رهبر معظم انقلاب این شکایت را به دفتر بازرسی ارجاع میدهند و دفتر بازرسی ماموری را برای رسیدگی به پرونده به خوزستان ارسال میکند.
نادران گفت: در آنجا عدهای از نمایندگان مجلس شهادت میدهند، آن فرد به تعدادی از نمایندگان مجلس علنی شهادت میدهد که به یقین دریافتهایم که این اتفاق به دستور ایشان صورت گرفته است؛ گردش کار کردیم و تدبیر صورت گرفته آن چیزی است که قرائت میشود.
نادران در ادامه گفت: عزیزان روسای مجلس هم در جریان هستند.
وی افزود: الف مدیر اطلاعات خوزستان توبیخ شود، از متهمین اعاده حیثیت شود؛ مدیرکل اطلاعات خوزستان را به جلب رضایت متهمین قرائت یافته از اتهامات منصول ملزم نمایند.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: درباره قاچاق کالا به فرمانده وقت سپاه خوزستان شهادت داد و برادر عزیزمان دکتر رهبر قرار شد استشهاد بگیرند از مسئول وقت وزارتخانه. ایشان تماس گرفتند آن فرد گواهی داد که این قاچاق توسط ایشان در نفتکشها صورت گرفته است و گزارش آن به نهادهای ذیربط ارسال شده است.
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: مدیرکل وقت اطلاعات بعد از اعزام ایشان از خوزستان به تهران همه این موارد را گواهی کردهاند.
وی افزود: در یکی از جلسات از ایشان پرسیدهام که چرا معاون وقت وزارت اطلاعات گفته است که شما به دلیل اینکه یکی از عاصر فعال فتنه 88 بودید ممنوع التصویر شدید، ابتدا از اینکه این نامه را صادر کردند اظهار بی اطلاعی کردند و در ارتباط با آن مسائلی را گفتند که تامل برانگیز است.
وی افزود: اما لازم است بدانید آقای صالحی در هر دورهای به فراخور مدیری که داشتند چرخش کردند. از جناب آقای ریشهری تا مدیریت راست بر وزارت و از سال 76که اصلاحطلب میشوند و تا سال 88 که در ستاد آقای موسوی حضور پیدا میکنند و بعد از آن خود را نماینده نظام عنوان میکنند و میگویند من از طرف نظام ماموریت داشتم و گزارشها را میفرستادم.
نادران در ادامه تصریح کرد: یک بار به من گفتند که شما با فلانی در دفتر مقام معظم رهبری تماس بگیرید تا بگوید من چه همکاریهایی با نظام دارم و من گفتم شما نوار جلساتی که اخبار دفتر را بیرون میبردید تا ما با هم گوش کنیم، دوستان ما با آن فرد تماس گرفتند و ایشان نیز گفتند اصلاً و اثباتاً درباره آقای صالحی هیچ نظری ندارند.
نادران گفت: نامهای از معاون وقت نظارت در سال 88 است که به شما توصیه میکند با فتنه همراهی نکنید، دوستان برای دفاع از خودشان نامهای 9 صفحهای نوشتند نامهای که روی امضاء کنندگان نامه جام زهر را سفید میکند و من ابا دارم تا آن را مطرح کنم.
ایشان در پاسخ به اینکه آن نامه را چرا امضاء کردهاند بارها به عنهای مختلف جوابهای مختلف دادهاند، یک بار گفتند من امضا نکردهام، شب امضاء کردهام، از این که یک نامه دیگری را امضا کردهام در مورد مدارج علمی هم جناب دکتر توکلی فرستادم خدمتتان؛ جناب آقای روحانی در مجلس صحبت از این است که آقای صالحی نسبت به آقای روحانی مانند مشایی نسبت به احمدینژاد است، نگذاریم در این مملکت مشایی دیگری درست شود.(
----------------------------------------------------------------------------------------------
زندگینامه سید حسن قاضی زاده هاشمی: وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی
گزارش خبرنگار سیاسی ایرنا، دکتر سید حسن قاضی زاده هاشمی فروردین ماه ۱۳۳۸ در
فریمان در خانواده ای مذهبی متولد شد، پدرش با شغل عطاری از چهره های مورد وثوق شهر
فریمان بود.
وی در کودکی قرآن را نزد مرحوم آقای شیخ حسین مطهری پدر شهید
بزرگوار مرتضی مطهری فراگرفت و پس از پایان دوره ابتدایی دوره متوسطه را در
دبیرستان فردوسی مشهد ادامه داد.قاضی زاده هاشمی همزمان در فعالیت های مذهبی که
توسط بزرگان دینی برگزار می شد شرکت داشت.
وی در سال ۵۶ وارد دانشکده پزشکی مشهد
شد و ضمن تحصیل دانشگاهی در فعالیت های اجتماعی سال های قبل از پیروزی انقلاب
اسلامی فعالیت داشته و همزمان با گسترش موج انقلاب اسلامی با مشارکتی فعال، در
رخدادهای سیاسی – اجتماعی شهر مشهد تاثیرگذار بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
به عنوان یکی از موسسان سازمان جهاد سازندگی در کشور نقشی فعال و موثر ایفا
کرد.
با شروع جنگ تحمیلی مدت ۳۳ ماه به عنوان یکی از طراحان مهندسی رزمی به صورت
داوطلبانه در جبهه حضور داشته و در این مدت دوبار مجروح شد.برادر کوچک تر وی نیز به
علت مصدومیت شیمیایی ناشی از دوران جنگ، در سال ۱۳۷۲ به خیل شهدا پیوست.
دکتر
هاشمی پس از بازگشت به دانشگاه جهت ادامه تحصیل، حضور در جبهه را در قالب تیم های
اضطراری پزشکی ادامه داد. وی هم اکنون به عنوان استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی
تهران در بیمارستان فارابی و بیمارستان چشم پزشکی نور مشغول خدمت است.
۱۰ کتاب
تالیفی و یکصد و ۵۷ مقاله جهانی وی، مرجع تحقیقات علمی در رشته چشم پزشکی است و از
وی چهره ای دانشمند جهانی ساخته است.
از افتخارات ملی دکتر هاشمی راه اندازی ۲۱
روش عمل جراحی چشم است که برای نخستین بار در کشور صورت پذیرفته است.
همسر دکتر
هاشمی، خانم دکترکوچک زاده، متخصص کودکان و فوق تخصص خون و سرطان کودکان و عضو هیات
علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
فرزندان دکتر هاشمی نیز به تاسی به پدر و
مادر، رشته پزشکی را انتخاب کرده اند که یکی دستیار روانپزشکی، دیگری دانشجوی پزشکی
و سومی دانش آموز است.
** سوابق تحصیلی
دکترای پزشکی عمومی از دانشگاه علوم پزشکی مشهد
(۱۳۶۵)
دکترای تخصصی چشم پزشکی از دانشگاه علوم پزشکی مشهد (۱۳۶۸)
فلوشیپ
قرنیه و سگمان قدامی چشم از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی – بیمارستان لبافی نژاد
(۱۳۷۰)
گذراندن دوره های تکمیلی متعدد در آمریکا و اروپا
استاد گروه چشم
پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
** افتخارات علمی و پژوهشی
محقق برتر در چهاردهمین جشنواره ابن سینا
(۱۳۹۱)
محقق برتر جشنواره چشم پزشکی فارابی (۱۳۹۰)
محقق برتر گروه جراحی علوم
بالینی پانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی (۱۳۸۸)
رتبه اول در بورد
تخصصی چشم پزشکی کشور (۱۳۶۸)
** خدمات آموزشی و پژوهشی – تالیف کتب و مقالات علمی
انتشار بیشترین مقاله در
خصوص اپیدمیولوژی عیوب انکساری در سطح جهان
انتشار یکصد و ۵۷ مقاله در مجلات بین
المللی با نمایه PubMed ISI و Scopus
انتشار ۳۶ مقاله در مجلات معتبر
داخلی
ارایه بیش از یکصد و ۵۰ مقاله در کنگره های داخلی و بین المللی
آموزش و
تربیت بیش از یکصد دستیار تخصصی چشم در رشته چشم پزشکی
آموزش و تربیت بیش از ۲۰
فلوشیپ قرنیه در بیمارستان فارابی
برگزاری ده ها کارگاه در زمینه آموزش روش ها و
تکنیک های نوین جراحی چشم برای چشم پزشکان کشور
انتشار بیش از ۱۰ کتاب در زمینه
های مختلف چشم پزشکی
** ابتکار و نوآوری در ارایه خدمات بهداشتی، درمانی، آموزشی و پژوهشی
راه
اندازی و آموزش ۲۱ روش عمل جراحی جدید در رشته فوق تخصصی چشم پزشکی برای نخستین بار
در ایران
نوآوری سلامت پروژه خیریه ای است که با دیدگاه خدمت رسانی به اقشار
محروم و روستایی کشور توسط دکتر هاشمی سه سال قبل راه اندازی شد.
این برنامه
قالب طراحی، ساخت و بهره گیری از تریلی های مدرن و مجهز به امکانات درمانی و جراحی
چشم پزشکی و دندانپزشکی اجرا شده است.
تلفیق دانش و صنعت کشور با تکنولوژی روز
دنیا موجب شده است تا خدمات چشم پزشکی از معاینه تا جراحی و نیز خدمات دندانپزشکی
در دورترین نقاط روستایی به صورت رایگان در اختیار هموطنان عزیز قرار
گیرد.
تاسیس و هدایت تنها مرکز تحقیقات چشم پزشکی خصوصی کشور که مصوب شورای
گسترش وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی بوده و بدون دریافت بودجه دولتی، ضمن
فعالیت گسترده و متنوع خود در عرصه های مختلف تحقیقات چشم، موفق به کسب رتبه نخست
شانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی شده است.
این مرکز در حال حاضر طبق
مجوز وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دوره PhD by Research را نیز راه اندازی
نموده و دو نفر دانشجو در مقطع PhD در مرکز مشغول به تحصیل می باشند.
طراحی و
راه اندازی مطالعه هم گروهی (Cohort) چشم پزشکی در شاهرود که تنها کوهورت چشم پزشکی
در منطقه خاورمیانه است.
طراحی و انجام طرح بررسی علل اختلالات چشمی مردم
تهران
طراحی و انجام فازهای اول و دوم طرح کشوری بررسی شیوع جراحی آب مروارید در
کشور
** سوابق اجرایی
دبیر شورای آموزش پزشکی و تخصصی کشور (۱۳۸۰-۱۳۷۶)
مشاور
وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (۱۳۸۰-۱۳۷۶)
رییس دانشکده پزشکی دانشگاه علوم
پزشکی تهران (۱۳۸۴)
مدیرگروه چشم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
(۱۳۸۷-۱۳۸۴)
رییس هیات مدیره و دبیرکل انجمن چشم پزشکی ایران (۱۳۹۰ تا
کنون)
دبیر شورای سیاستگذاری رشته چشم پزشکی (۱۳۹۱-۱۳۹۰)
موسس مجموعه چشم
پزشکی نور (۱۳۷۱)
** سوابق جبهه و جهاد
عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی کشور
(۱۳۶۲-۱۳۶۰)
فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه های نجف، خاتم الانبیا و ستاد کربلا
(۱۳۶۲-۱۳۶۰)
فرماندهی مهندسی رزمی در حداقل ۱۰ عملیات دفاع مقدس
از موسسان و
اعضای شورای مرکزی جهادسازندگی خراسان (۱۳۶۰-۱۳۵۸)
مسوول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد
سازندگی کشور (۱۳۶۲-۱۳۶۰)
مسوول مستقیم ستاد بازسازی جهاد سازندگی در مناطق جنگ
زده کشور (۱۳۶۲-۱۳۶۰)
مسوول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی خراسان
(۱۳۶۰-۱۳۵۹)
** عضویت در شوراها و مجامع علمی
عضو شورای مرکز ملی تحقیقات علوم پزشکی کشور
(۱۳۸۷-۱۳۸۰)
عضو هیات ممیزه دانشگاه علوم پزشکی تهران (۱۳۸۳ تا کنون)
عضو
شورای عالی برنامه ریزی آموزش پزشکی کشور (۱۳۸۰-۱۳۷۶)
عضو هیات مدیره انجمن چشم
پزشکی ایران (۱۳۸۷-۱۳۸۱)
عضو انجمن چشم پزشکان آمریکا (۱۹۹۱ تا کنون)
عضو
انجمن جراحان کاتاراکت و عیوب انکساری آمریکا (۱۹۹۷ تا کنون)
عضو انجمن جراحان
کاتاراکت و عیوب انکساری اروپا (۱۹۹۵ تا کنون)
عضوانجمن جراحان قرنیه آمریکا
(۲۰۰۵ تا کنون)
عضو هیات تحریریه و داور ۶ مجله معتبر داخلی و بین المللی
عضو
کمیسیون تدوین و نظارت و ارزشیابی وزارت بهداشت (۱۳۸۴-۱۳۸۰)
عضو شورای عالی مرکز
تحقیقات چشم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران (۱۳۸۴ تا کنون)
عضو هیات امنای ارزی
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی (۱۳۷۹-۱۳۷۶)
عضو شورای راهبردی و سیاستگذاری
بیمارستان فارابی (۱۳۸۷ تا کنون)